او علاوه بر آهنگسازی به آواز هم پرداخته و عضو یک گروه آوازی است که اثر برندهی جایزهی کارولاین شاو توسط همین گروه اجرا و به بازار راه یافته بود. او همچنین ویولوننوازی چیرهدست است که در اجرای آثار آهنگسازهای قرن بیستم متبحر است و در سالهای اخیر به عنوان ویولون-یک برای اجرای آثاری از آلفرد اشنیتکه و استیو رایش، آهنگساز مینیمالیست آمریکایی و بعضی دیگر بر روی صحنه رفته است. شاید تمام این تجربیات و دانش آهنگسازی که طی این سالها آموخته بود او را در نوشتن یک کار ویژه که بتواند تحسین ژوری پولیتزر را در عین جوانی سازندهاش برانگیزد، مؤثر بوده است.
«پارتیتا برای هشت صدا» اگرچه به بدنهی موسیقی کلاسیک معاصر تعلق دارد اما ریشههایی از موسیقی بسیار کهن هم در آن به چشم میخورد. آهنگساز جوان خلاقانه توانسته است داشتههای موسیقی کهن را با دانش و قابهای موسیقی معاصر و نو بیامیزد و اثری بدیع خلق کند.
به همین مناسبت به سراغ کارن صباغی، آهنگساز موسیقی کلاسیک معاصر رفتم که اتفاقاً در کارنامهاش کاری برای هشت خواننده وجود دارد و در بارهی اثر برندهی جایزهی امسال پولیتزر جویای نظرش شدم.
اگر نگاهی به تاریخ موسیقی بیاندازیم نوشتن برای صدای انسان در قرنهای پیش متداول بوده است. مثلاً مونتهوردی یا بسیار پیشتر از او پروتن چنین آثاری دارند. بعد کمکم باگذشتن از این دوران آثاری که در آن تنها از صدای انسان استفاده شده باشد مدام کمشمارتر میشوند تا موسیقی ویژهی قرن بیستم و موسیقی مدرن و معاصر. دلیل این رویکرد دوباره و شباهتها و تفاوتهایش با دوران قدیم چیست؟
بگذارید با محوریت خود همین اثر به جواب این سؤال بپردازیم. آن طور که در این کار میشنویم خوانندهها بدون ویبراسیون و در حقیقت سنزاویبراتو یا ندرتاً در جاهایی پوکوویبراتو یا با حداقل ویبراسیون خواندند. این خودش به نوعی یادآور کارهای آهنگسازان دورهی رنسانس و قبلتر آن است. همین مسأله مشخصاً تفاوت ملموس موسیقی این دوره با موسیقی دورهی رمانتیک و آثار آهنگسازان رمانتیک متأخر است. همینطور ریشههای هارمونی این کار را هم میتوان به نوعی در هارمونی موسیقیهای عصر رنسانس جستوجو کرد.
در این کار میبینیم که آهنگساز ابتدا از وکالها شروع میکند و این وکالها در اواسط کار ناگهان به وسیلهی صدای گوینده قطع میشوند که درواقع این همان لحظهی ورود متن برای نخستین بار است و با تکرار این حرکت توسط عدهی بیشتر و بیشتری از خوانندگان و تغییر فونکسیون از خواننده به گوینده به تدریج وکال محو میشود و آنچه باقی میماند نجوا و پچپچه است که به یک ابر صوتی منجر میشوند و در ادامه با یک افکت مالتیفونیک بالارونده مجداداً به صدای آوازی با دینامیک فورته میرسد.
در قسمت آخر کار از یک تکنیک ویژه استفاده شده است: وقتی شما مخصوصاً در رجیستر بم، یک مصوت را روی یک ارتفاع صوتی بخوانید و به تدریج آن مصوت را به سمت مصوت دیگری تغییر بدهید، اتفاقی که میافتد این است که به دلیل اینکه مصوتهای مختلف فرمنتهای متفاوتی را در سری هارمونیک آوازی تشکیل میدهند، این حرکت تدریجی و آهسته از یک مصوت به مصوت دیگر به صورت گلیساندوی چندصدایی یا مالتیفونیک شنیده میشود. این یک تکنیک ناب و باارزش است که اصالتاً از نواحی تبت آمده است و در اواخر قرن بیستم اشتوکهاوزن هم در آثارش از آن استفاده کرده است.
کار سونوریته یا صدادهی خوبای دارد. ترکیب صداها در قسمتهای زیر و بم خوب هستند و آهنگساز با توجه به رجیستر توانسته در قسمتهای فورته بیشترین حد صدا و در قسمتهای پیانو کمترین حد صدا را به بهترین صورت استفاده کند که نشاندهندهی شناخت خوب آهنگساز از صداهاست.
شاید بعضی اتفاقهای خوب آهنگسازی که در این اثر میبینیم حتی میتوانستند طولانیتر و یا مکررتر باشند. در حقیقت در قسمتهایی این اتفاقها بهقدری کوتاه هستند و سریع می گذرند که آنها را به عنوان «افکت» شناسایی میکنیم. مثلاً حرکتهایی که قسمتهای آوازی را به حرف زدن وصل می کنند، تنها به عنوان رابط به میدان میآیند و پیش و پس از این وصل به چشم نمیخورند.
معمولاً زمانی که اتفاقی در یک کمپوزیسیون یک بار پدید آمده باشد، آن را به عنوان افکت شناسایی و تعریف میکنیم. این امکان وجود دارد که این دقیقاً خواست خود آهنگساز بوده باشد اما استفادهی مقتصدانهی این حرکتها کار را کمی موجَز از آب درآورده که در عین اینکه شنونده خواهان شنیدن بیشتر است، به پایان میرسد.
یک آهنگساز بسیار متبحر که صداها را خوب میشناسد و توانایی پیاده کردن تکنیکهای کمپوزیسیون را به خوبی در اثرش دارد، یک آنسامبل آوازی صرف را برای نوشتن انتخاب میکند. این همان کاری است که در آثار به جا مانده از آهنگسازهای بسیار قدیمی، حتی از حدود هزار سال پیشتراز امروز میبینیم. میخواهم بدانم تفاوت این دو کدام است؟ آن چه به صورت کلی میدانیم این است که در آن دوره نوشتن کارهای تکصدایی یا اونیسون بسیار مرسوم بوده است و همین طور تقریباً اکثر آنها بر روی متون مذهبی نوشته میشدند اما این رویکرد که به صدای انسان به عنوان یکی از سازها پرداخته شود، رویکرد نو و متأخری است. چقدر این دو دوره با هم متفاوت هستند؟
برخورد آهنگسازها با موسیقی آوازی و متن در طول تاریخ موسیقی به صورت مشخص از قرن نهم میلادی به بعد، همواره در جهت غنیتر شدن و ایجاد سبکها و فرمهای متفاوت و مشخص بوده است. به همین خاطر است که به قول شما میبینیم که آثار خلق شده از شکلهای سادهای مانند اونیسون، اکتاو و چهارمهای موازی شروع میشوند و به تدریج به شکلهای خلاقانهتری مانند هتروفونی، ارگانمها، کرالها، پسالمها، انواع مختلف مادریگال و فرمهای گوناگون دیگر میرسند.
همان طور که به موازات آن تکنیکهای محض آهنگسازی نیز از شکلهای سادهی خواندن سرودهای مذهبی و هیمنها به شکلهای غنیتری مانند پولیفونی و استفادهی آزادانهتر و شجاعانهتر از کروماتیکها، به عنوان نمونه آن طور که در آثار جزوالدو، مونتهوردی و دیگران میبینیم، انواع و اقسام کانونها، انواع فوگ و انواع بیشمار دیگری از تکنیکها و فرمهایی که به تدریج توسط آهنگسازها خلق شدهاند، میرسد.اجازه بدهید این را هم اضافه کنم که ردپای این پیشرفتها را به طور طبیعی میتوان در دقیقتر شدن نتنویسی نیز دنبال کرد.
اما در پارتیتا برای هشت صدای کارولاین شاو استفاده از حرکتهای مخالف هم میبینیم که در آن دوره به صورت یک حرکت انقلابی در آرسنوا در تقابل با آرسآنتیک شروع شده بود. در عین حال در این کار مقدار زیادی هارمونیهای مدال میشنویم که در وصل آکوردها به صورت جدید و با روش نوینی به هم متصل شدهاند.
و در نهایت جدا از موارد گفته شده میخواهم توجه شما را جلب کنم به همان تفاوتی که ذکر کردید و آن همان استفادهی متفاوت از متن و به کارگیری صدای انسان به عنوان یک ساز است.
همچنین در اینجا به کار گرفتن افکتهای متفاوت صدای انسان و شیوهی برخورد با متن، محتوا و پیام آن بیشتر زمینی به نظر میرسد تا مقدس و آسمانی به آن صورت که در بخشهایی از موسیقی ویژهی دورهی رُنسانس و قرون وسطا متداول بوده است. اما میتوان گفت که کارولاین شاو اینجا به عنوان یک آهنگساز معاصر که طبیعتاً استتیک متفاوتی دارد از مصالح صوتی و سونوریتهی دورهی رُنسانس الهام گرفته است.
در کارهای آهنگسازهای موسیقی کلاسیک معاصر ما با حجم قابل توجهی از نجوا و صحبت کردن در ازای آواز که پیشتر تقریباً تنها شکل استفاده از صدای انسان بوده است، برمیخوریم. آیا میتوان این را یکی از این تفاوتها به شمار آورد؟
درست است اما در کارهای قدیمی هم هرچند نامتداول این را میبینیم. برای مثال در آثار باخ و در اپراهای قدیمیتر هم با انواع و اقسام دکلمههای آوازی و رسیتاتیفها مواجه هستیم و سپس در قرن بیستم به صورت مشخص شوئنبرگ بود که نوعی از صحبت کردن روی نتها را خیلی خاص در یکی از کارهای خود به نام «پیروی ماهزده» استفاده کرد و البته در ابتدای پارتیتور این اثر تأکید کرده است که به هیچ عنوان نباید شبیه به صحبت کردن معمول اجرا شود.
اما در این کار ما کاملاً با پدیدهی صحبت کردن مواجه هستیم که بعد با کاهش دینامیک به نجوا کردن منتهی میشود. این در حقیقت آهنگسازی با دید استفاده کردن از تمام امکاناتی است که صدای انسان دارد. البته از تمام امکانات صدای انسان در این کار استفاده نشده است و دلیلای هم بر این کار نیست؛ آهنگساز بسته به نیازش آنچه را که میاندیشیده است، از این کاتالوگ صوتی برگزیده و اثر خود را خلق کرده است.
به عنوان آهنگسازی که به صدای انسان زیاد پرداخته است و در بین آثارش دقیقاً اثری برای هشت صدا وجود دارد، میخواهم بدانم دشواریهای نوشتن تنها برای صدای انسان چیست؟ و چه چیز در کنار این دشواریها از مزایای کار با انسامبل صرفاً آوازی است که یک آهنگساز خودش را درگیر چنین اثری کند؟
به طور کلی میتوان گفت نوشتن آکاپلا و در حقیقت نوشتن برای کر و آنسامبل آوازی که بدون همراهی ساز میخوانند، اولین و بدیهیترین دشواریاش مسألهی اینتوناسیون است. وقتی هیچ سازی برای دادن کوک موجود نیست اگر به ویژه پرشهای خیلی زیاد در کار وجود داشته باشند، مسلماً خواننده را اگر کاملاً متبحر نباشد با مشکل روبهرو میکند.
مسألهی دیگر این است که ما با یک آنسامبل کاملاً هوموگن مواجه هستیم. در حقیقت هر اندازه هم صدای خوانندگان گروه در رجیسترهای متفاوت باشند باز به نوعای شبیه مثلاً یک کوارتت زهی تنها با یک رنگ صوتی مواجه هستیم و بنابراین برای ایجاد کنتراست با یک چالش روبهرو خواهیم بود. اینجا آهنگساز باید هوشمندانهتر از تغییرات ظریف این رنگ برای ساختن بخشهای مختلف استفاده کند.
اما در جواب به قسمت دوم سؤال باید گفت، کوارتت زهی کوارتت زهی است و آنسامبل آوازی هم آنسامبل آوازی است! علاوه بر این صدای انسان قابلیتهایی دارد که هیچ ساز دیگری ندارد؛ به انسان بسیار نزدیک است و یک سازی است که قابلیت صحبت کردن هم دارد! برای هشت خواننده و یا تعداد بیشتر و کمتر خوانندگان نوشتن هم یک نوع چالش است که قطعاً مواجه شدن با آن راحت نیست. آهنگسازی چنین کاری شما را در موقعیت ویژهای قرار میدهد که علاوه بر تمام جنبههای هنری کار باید شبیه به یک مهندس راه آهن یا یک مهندس پلساز، با دقت بسیار بالا تمام ظرائف را از پیش طراحی و با محاسبات کاملاً دقیق اثر خود را خلق کنید. یک خلق هنری در مسیری کاملاً چالشبرانگیز اما قطعاً بسیار پرجاذبه.
–
۰ جایزهی پولیتزر موسیقی از سال ۱۹۴۳ به زیرمجموعهی جوایز پولیتزر اضافه شد. اینجا دربارهی این جایزه بخوانید.
۰ پارتیتا برای هشت صدا را اینجا بشنوید.
۰ دسترسی به وبسایت کارولاین شاو
۰ کارولاین شاو در وبسایت پولیتزر
۰ کارن صباغی آهنگساز ایرانی موسیقی کلاسیک معاصر و مقیم اتریش است. اثر آهنگسازی او برای هشت صدا Blutige Erinnerungen نام دارد و در پاییز۲۰۱۳ در موزیک پروتکل اتریش توسط انسامبل آوازی کلانگ فروم هایدلبرگ اجرا خواهد شد.