پریشب و در چهارمین شب بخش خارجی جشنوارۀ موسیقی فجر، بنا بر سنت پسندیدۀ دو سال اخیر، یکی از مطرحترین نوازندگان چلوی ایسیام در سبک کلاسیک و جز معاصر، خانم آنیا لخنر به همراه پیانیستی ارمنی به دونوازی آثاری از بتهوون، دبوسی، جیووانی باتیستا پرگولسی، سالوتزی، هوشیار خیام و پارت پرداختند. لخنر را دنبالکنندگان آثار انتشارات ایسیام در پرتو کارهای درخشانش با وسیلیس سابروپولوس و دینو سالوتزی و فرانسوا کوتوریه میشناسند. اما نوازندۀ ناآشنای پیانو شاید همنوازی برای این اجرا بود که کمتر کسی همچون من از روی آشنایی و به قصد تماشای اجرایش اقدام به تهیه بلیت کرده بود. خاصه آنکه در لیست اجرای کارها، نامهای آهنگسازانی چون بتهوون، آروو پارت، جیووانی باتیستا پرگولسی و دبوسی برای اجرا ذکر شده بود و از هنرمند وطنی، هوشیار خیام، که خود نیز در سالن حضور داشت نیز یک قطعه که به نوازندگان تقدیم شده بود نواخته شد. صرف نظر از دقیق نبودن نوبت اجراهای بروشور و وقفههای نه چندان آزاردهندۀ دیشب، اتفاقی که در سه سال اخیر در بخش اجراهای خارجی جشنوارۀ موسیقی فجر افتاده است، اتفاقی است به شدت نیکو و فرخنده. نوازندگی و پرفرمنس آنیا لخنر مثل سال پیش و مطابق انتظار، راضی و خیرهکننده بود؛ خصوصاً برای شنونده و تماشاگر ایرانی که از این لحاظ و در فقدان اتفاقات مشابه به شدت تشنۀ شنیدن و تماشای چنین اجراهایی است.
اما اینهمه نوشتم که از اتفاقی عجیبتر سخن بگویم. اندکی پیش از نیمۀ دوم اجرا، پیانیست ارمنی، آرتور آوانسف دست به تکنوازی آهنگی ساختۀ خودش زد که در میانۀ ساختههای قَدَر دیگران، شوکی بود برای شنونده و سالن را به وجد آورد. پیانیست ارمنی به اجرای اثری دست زد به نام “تو زیباتری از سَروهای لبنان… و صمغ تراوید از انگشتان من”. اثری به شدت شگفت و عجیب که بدون مقدمه و با نوانسی بالا شروع میشد، تو گویی به ناگهان از میانۀ آهنگ به شنیدن صدای پر حجم کلاویههایی گوش سپردهای که با تکضربههای پر قدرتتر غیرمنتظرهشان، هوش را از سر میپراند و در ادامه با بازی کردن با نوانس و کم و زیاد کردن شدت مضرابها پرداختی به کار میدهد که شنونده در خلسهایی عمیق فرو میرود. یک فضاسازی به شدت مرموز و مضطرب با تکرار و تکیه بر موتیفهای خاص و جملههای کمتعداد. آهنگ کوتاه آوانسن که بخشی از اثر بزرگتر او به نام Feux follets است با وجود اجرای پایانی خیرهکنندۀ آینه در آینۀ پارت، چنان طراوتی به اجرای آنشب داد که دیگر در سرم متوقف نشد. چنانکه برای خودش نیز نوشتم، “آمده بودم برای پارت، و با آوانسف به خانه برگشتم”.
النی کارایندرو در ابتدای شرح آلبوم جدیدش که موسیقیای است برای تئاتر و به پیشنهاد مانفرد آیخر برای ضبط دوبارۀ کار به استودیو باز گشته است نوشته بود: “چه چیز باقی میماند بعد از یک اجرا؟ طنین خاطرهاش”. اجرای آوانسف، شاهدی بود پرمدعا و راستین بر این سخن.
سلام. اجرای بسیار زیبایی است.
گمانم عنوانش را اشتباه ترجمه کرده اند. «سدرهای» لبنان است نه سرو. که در انجیل مکرر ذکر شده.
cedars of Lebanon
“…you are more beautiful than the cedars of lebanon… …and myrrh dropped from my fingers…”
وصف جالبی است.
معنی cedar همون سروه !