نغمه‌ها را در دلم بشکسته‌ام

هنرمند و نوازنده بی نظیر و تکرار نشدنی «آقای شیدا»ی موسیقی ایران محمدرضا لطفی به ناگاه از میان ما رخت بربست و آثار جاودانش را برای ما به یادگار نهاد. در این اواخر اظهار نظرها و انتقاداتش موجب تکدر خاطر بعضی هنر دوستان شده بود. اما هیچکس نگفت یا نخواست بگوید که ریشه یا دلیل این انتفادات بی پرده او چه بود و از کجا نشأت میگرفت. دلیل روشن است؛ بی وفایی‌ها و بی‌مهری های کسانی که نمی‌خواستند خود را زیر سایه او ببینند و به وام دار بودن خود به وی معترف شوند. هرچند خود لطفی نیز اظهارات و رفتارش چه در مکتب‌خانه و با هنرجویان و چه با هنرمندان نامدار موسیقی صحیح نبود؛ از بدو بازگشتش به ایران سخنان نابجا کم نداشت و انگار که در این سالها که او در ایران نبوده است هیچ‌کس هیچ‌کاری برای موسیقی ایرانی انجام نداده است. با تمام این احوال نامهربانی و بی‌توجهی‌های عمدی به او از طرف دوستان و همکاران دیرینش توجیه پذیر نبود. هنرمندانی چون لطفی بر خلاف ظاهر مغرورشان روحیه‌ای شکننده دارند و نمی‌توانند آسوده از کنار این بی‌توجهی ها عبورکنند. عقیده‌ام این است که همین بی توجهی‌ها که البته بخشی از آن به دلیل رفتارها ی سوء خود لطفی بود موجب شد او عقده دل را بگشاید و مخاطبان عوام از همه جا بی خبر موسیقی ایرانی را با خود دشمن سازد. هیچ کسی از اهالی موسیقی نخواست که حال او را درک کند، چرا که به مصلحت خود نمی دانستند و نان و نام خود را در اختلاف بزرگان موسیقی می‌دیدند. این اتفاق درباره مشکاتیان نیز به شکل دیگر رخ داده بود اما او سکوت و انزوا را ترجیح داد. در این میان امثال من نیز مقصر است، چرا که می‌توانستیم دست‌کم به قدر وسع خود گوشه ای از ماجرا را روشن سازیم و از هجمه های عوام بی‌خبر که انتظاری هم از آنها نمی‌رود بکاهیم. بیش از این بسط ماجرا نمی دهم؛ «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».

و اما چرا لطفی بی نظیر و تکرار نشدنی است؟ نوازندگی او به‌ ویژه با ساز تار مشخصه هایی داشت که در صدر آن «حس و حال» نوازنده بود. بیان و سونوریته (صدادهی) سازش از همین حس و حال و «آن» او نشأت می گرفت.

نغمه پردازی لطفی ما را به یاد ملاحت نغمه پردازی‌های سرشار از زیبایی جلیل شهناز می اندازد. اما جملات لطفی در این نغمه پردازی های عمدتاً بداهه، عمق بیشتری دارد. لطفی معتقد بود که نقطه اوج هنرمند و نوازنده موسیقی ایرانی تکنوازی است و بالاتر از آن بداهه نوازی. بسیاری از اساتید مطرح موسیقی کنسرت‌هایی با عنوان بداهه‌نوازی برگزار کرده‌اند و می‌کنند اما همه می‌دانیم که درصد کمی از اجرای آن‌ها بداهه است و بخش عمده اجرا از پیش تعیین شده‌است که این نه نکته‌ای منفی است. اما لطفی به واقع یک بداهه‌نواز بود. خطر می‌کرد و حتی گاهی شعر و مایه‌ای که می‌خواست در آن بنوازد را روی صحنه تعیین می‌کرد. تا این حد خطر کردن بعضاً برایش گران تمام می‌شد چنان‌که در شب نخست اجرای کاخ نیاوران سال ۸۶ این‌چنین شد. آن‌چه به لطفی چنان جرأتی می‌داد نوای سحرآمیز سرانگشتانش بود که با یک تک‌مضراب مخاطبان را به سکوت وا می‌‌داشت . لطفی در نوازندگی «آنی» داشت که حتی بسیاری از نوازندگان برجسته فاقدش هستند و در تاریخ موسیقی کلاسیک ایرانی انگشت شمارند کسانی که این ویژگی را داشته باشند. مشخصه‌ای که در بین نوازندگان موسیقی مقامی ایران فراوان یافت می‌شود و لطفی در آثار تکنوازی خود در واقع پیوندی میان موسیقی کلاسیک و مقامی ایرانی برقرار ساخته بود.

لحن سازش شباهتی عجیب به ساز لطف‌الله مجد داشت. ملاحت و شیرینی ساز شهناز را نیز می‌شد در آن حس کرد و در عین حال قدرت مضراب‌هایش و استواری جمله‌بندی‌هایش شنونده را به یاد آقاحسینقلی و درویش‌خان می‌انداخت. در یک کلام عصاره تارنوازی معاصر بود،‌ بدون آن‌که به دنبال خرق عادت باشد و سخنان کلیشه ای از نوآوری بگوید و اتفاقاً با تأکید بر سنت آثار بی‌مانند خود را خلق کرد. آرزوی هر تارنواز جوانی بود (و البته هست و خواهد بود) که لحن و سونوریته سازش به لطفی هر چه بیشتر نزدیک شود. ولی چه می‌شود کرد که : «عشق آمدنی بود نه آموختنی». این‌که نوابغ نوازندگی ساز در طول تاریخ هنر همان‌طور که مثلاً این سوالی همیشه بی‌جواب مانده و خواهد ماند که معیار و متر زیبایی‌شناسی چیست و چگونه تعیین می‌شود؟ اگر برای مثال هنرمندی یک قطعه و اثر شاهکار موسیقی (از هر ژانری و از هر گونه‌ای) را انتخاب کند و ویژگی‌ها و مشخصه‌های آن را به دقت موشکافی کرده و سال‌ها برای آن وقت صرف کند و بعد بر اساس یافته‌های خود و با رعایت تمام آموخته‌هایش از آن بررسی، آن‌ها را به کار بندد و قطعه‌ای بسازد (با فرض دارا بودن ذوق و استعداد لازم) آیا آن قطعه به اثری ماندگار مبدل خواهد شد؟ مسلما خیر. ذات هنر آن‌گونه است که بخش عمده خلق اثر هنری به کشف و شهود هنرمند وابسته است و این چیزی نیست که به سادگی هر کسی به آن دست یابد. «حال» و «آن»‌می‌خواهد. لطفی به همین خاطر است که تکرار نشدنی است و با همه شباهت‌هایی که به نوازندگان پیش از خود دارد در تاریخ موسیقی ایرانی جاودانه و بی‌همتا خواهد ماند.


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *