کنسرت مشترک عالیم و فرغانه قاسیموف با ارکستر سازهای بادی تهران، که طی سه شب در تالار وحدت به روی صحنه رفت؛ میتوانست یک اتفاق ویژه از جنس تجربیاتی باشد که طی سه سال اخیر، رامین صدیقی، دبیر پیشین بخش بین الملل جشنواره موسیقی فجر و مدیر نشر موسیقی هرمس آغازگر آن بود. نفسِ حضور موزیسینها و گروههای جهانی مثل انور براهم، عالیم قاسیموف، کوارتت تارکوفسکی، گروه مینیمال جَز نیک بارش رونین و هنرمندانی از این دست در ایران قابل تقدیر است اما مهمتر از این حضور، آن چه که کیفیتی ویژه به این همکاریهای بعضاً دشوار از لحاظ هماهنگی و برگزاری میبخشد نزدیک کردن موسیقی ایران به اتمسفری از جریان اصلی موسیقی، شکل حرفهای اجراها و دقت نظر و وسواسی است که نسبت به استانداردهای اجرای یک کنسرت اعمال میشود. اما متاسفانه در مورد اجرای قاسیموف و ارکستر بادی تهران انگار به جای نزدیک شدن به استانداردها ،شرایط عجیب غریبِ حاکم بر کنسرتهای پاپ وطنی بابِ طبع مجریان بود. تفکر مخاطب زدهای که بیش از استفاده از قابلیتهای حرفهای قاسیموف، به فکر تولید هیجان و نوستالژی بازآفرینی قطعات پرطرفدار آذری بود.
قاسیموف خوانندهی موغام (موسیقی دستگاهی آذربایجان) است؛ اما قطعاتی که از سوی ارکستر سازهای بادی تهران در این اجرا برای او و دخترش در نظر گرفته شده بود گلچینی از ترانههای فولکلور و عامه پسند ترکی مثل کوچه لر، ساری گلین و قارا گیله بود. تنظیم قطعات برای ارکستر بادی بسیار ساده بود. درامز و نقاره در کل مدت اجرا بخش ریتم را جلو میبردند و تار، همنوا با صدای عالیم و دخترش مینواخت و در این میان، ارکستر بادی تنها کارکردی پاساژ گونه برای چسباندن کلاژی بخشهای ملودیک به بخشهای آوازی کار را بر عهده داشت. میشد با کمی زمان و تمرین بیشتر و ممارست، تنظیم حرفهایتری برای این اجرا در نظر گرفت. این موضوع زمانی اهمیت پیدا میکند که گویا قرار است این اجرا در کشورهای دیگر نیز به روی صحنه برود. قاسیموف برای تجربیات متهورانهی اینچنینی هنرمند کم تجربهای نیست؛ کافی است اجراهای متفاوت او با «کوارتت زهی کرونوس»، «گروه آوازی هیلیارد» و گروه جز – راکِ لهستانی «وو وو» را مرور کنیم.
اجرای دوشنبه شب گروه، شبِ گروکشی از حاضران تالار وحدت و ماراتون تشکرات مضحک هم بود. در حالی که همه طبق برشورِ کنسرت منتظرِ اجرای قطعهی پایانی با عنوان «آذربایجان» بودند؛ سینا ذکایی سرپرست گروه پشت میکروفون آمد و در حدود پانزده دقیقه از موسیقیدانان، بازیگران، نویسندگان، طنزنویسان، زحمتکشان صنعت برق!، تهیهکنندگان، دوبلرها و مجریهایی که در سالن حضور داشتند با توضیحات طولانی و اغراق آمیز تشکر کرد. سوال این جا است که آیا در به تماشا نشستن یک کنسرت هم، نظامی طبقاتی وجود دارد که حضور اشخاص مشهور را ویژه جلوه میدهد؟ تشکر را باید از مردمی به عمل آورد که برای موسیقی مورد علاقهشان هزینه (چندان کم هم نه) کردهاند؛ نه مهمانان ستارهای که در همهی کنسرتها با دعوتنامه، ردیفهای جلویی سالن را اشغال میکنند. بعد از تشکرهای تمام نشدنی، نوبت به تقدیر از عالیم قاسیموف توسط شهرام ناظری رسید که معلوم نبود چه تناسبی با اجرای برنامه دارد. جالب این جا است که در ظاهر با شخص شهرام ناظری هم هیچ هماهنگی صورت نگرفته بود و او با اصرار تهیه کننده حاضر به قرار گرفتن در این موقعیت شد. چه چیزی بهتر از این برای تهیه کننده که مخاطبان، مجبور به حضور در سالن و تماشای نمایش مضحک او هستند.
بعد از انداختن حمایل ایران به گردن عالیم قاسیموف قطعه «آذربایجان» اجرا شد. قطعهای از رشید بهبودوف که، شعر آن برای ایرانیزه کردن یک ترانهی میهنی تحریف شد. عجیبترین اتفاق اما قطعهی پایانی کنسرت بود؛ اجرای «ای ایران» اثر روح الله خالقی که باز هم هیچ تناسبی با اجرای عالیم قاسیموف و برنامهی کنسرت نداشت. اتفاقی که یک بار هم در اجرای سال گذشتهی استاد تارنوازی آذربایجان، رامیز قلیاف در تالار وحدت افتاد. رفتارهایی از این دست بیش از آن که نزدیک کنندهی دو فرهنگ همسایه و هم ریشه باشد نوعی نمایش خندهدار و ریاکارانه خارج از قواعد حرفهای برگزاری یک کنسرت است.