بسیاری از انواع موسیقیهای معاصر از جمله موسیقی الکترونیک و در این جا به طور خاص موسیقی امبینت و Drone ممکن است مخاطب را به یاد ایدهٔ «صنعت فرهنگ» بیندازند؛ به ویژه برای مخاطبی که آشنایی کمتری با این موسیقیها داشته باشد و با جدیت کمتری آنها را دنبال کند. «صنعت فرهنگ»، به عقیدهٔ آدورنو و هورکهایمر، محصولات فرهنگی بیشمار ولی مشابه هم روانهٔ بازار میکند و در نقطهٔ مقابل هنر والا مخاطب عام را وادار به مصرف میکند. تشخیص تفاوت هنرمندان مختلف و آثار آنها برای مخاطب دشوارتر از پیش به نظر میرسد و همهٔ اینها در نظر اول مهر تأییدی است بر ایدهٔ «صنعت فرهنگ» آدورنو و هورکهایمر. اما قضیه به این سادگی نیست. محیط رسانهای امروز با محیط رسانهای دوران آدورنو و هورکهایمر تفاوتهای بنیادینی دارد. هرچقدر موسیقی عوام را تجاریتر و پیشپاافتادهتر از همیشه بدانیم، باید در خاطر داشت که اینترنت و همین طور لیبلهای مستقل کانالهایی جدید برای توزیع آثار هنری پدید آوردهاند که باعث میشوند برخلاف تصور، سودآوری تنها دلیل تهیه و تولید موسیقی نباشد.
تنها کمی آشنایی با فضای موسیقی امبینت لازم است تا دریابیم این موسیقی پتانسیل بالایی دارد تا راهی برای بیان نفس باشد. علاوه بر این، فاصله داشتن این سبک از موسیقی جریان اصلی باعث میشود هنرمند قید و بند کمتری بر دست و پای خود ببیند و آزادی بیشتری برای بیان خود داشته باشد. این مسأله، یعنی آزادی هنرمند در بیان و ایجاد نواهای جدید، بزرگترین دلیل انفجار سبکهای مختلف و متنوع در بطن موسیقی الکترونیک است که بسیاری از آنها در عین تشابه ظاهری مخاطب خاص خود را دارند و فرهنگ ویژهای پیرامونشان ایجاد شده. همین مخاطبان حرفهای و فرهنگ خاص آنها هستند که با توانایی بالاتر خود در هضم یک اثر (فرضاً) امبینت، آثار ظاهراً مشابه را از یکدیگر متمایز میکنند و دلیلی میشوند برای جا نگرفتن موسیقی الکترونیک خارج از جریان اصلی در ایدهٔ «صنعت فرهنگ». و البته یکی از دلایل این بیپایان بودن گسترهٔ موسیقی الکترونیک، ویژگی ذاتی آن، یعنی حضور پررنگ تکنولوژی، به مثابه ابزاری است که از ضبط صداهای طبیعی و بهکارگیری آنها فراتر رفته و خود چنین اصواتی تولید میکند. به طور خلاصه این که تشابه ظاهری این آثار لزوماً نافی اصالت آنها نیست، بلکه طبیعت و ساختار این موسیقی تعریف متفاوتی از مسألهٔ اصالت (originality) ارائه میکند.
آلبوم جدید سیاوش امینی با عنوان What Wind Whispered to the Trees نیز گواهی است بر بیپایان بودن گسترهٔ موسیقی الکترونیک معاصر. چه بسا اثری مانند این برای شنوندهٔ ناآشنا تازگی یا جذابیت نداشته باشد، اما توانایی غریبی دارد در مسحور کردن شنوندهٔ جدیتر. این مسأله یکی از بزرگترین جذابیتهای این سبک از موسیقی است. مخاطب این موسیقی میتواند آگاهانه مکاشفهای را آغاز کند که حتی اگر منجر به درک کامل بیان هنرمند نشود، بیشک میتواند تجربهای غنی در اختیارش بگذارد؛ تجربهای ناشی از حسهای اغراقشده و پررنگ در این موسیقی، و در عین حال غیرتصنعی برخلاف موسیقی جریان اصلی.
این آلبوم از هفت قطعه تشکیل شده و نام قطعات نشاندهندهٔ ارتباط اثر با «جنزدگان» و «برادران کارامازوف» داستایفسکی هستند. موسیقی سیال این اثر با همراهی سازهای زهی فضایی فراهم کردهاند که میتواند مخاطب را در سطوح مختلف درگیر کند. از طرفی میتواند او را وادار به تفسیرهای مختلف کند و از طرفی این اجازه را میدهد تا با رها شدن در جریان نواها تفسیرها را به ناخودآگاه خود بسپارد؛ در یک کلام مکاشفهای که شاید در سبکهای دیگر موسیقی کمتر ممکن باشد.
غنی بودن این اثر تنها در مکاشفهٔ پیش روی مخاطب خلاصه نمیشود. آلبوم What Wind Whispered to the Trees نشاندهندهٔ توانایی سیاوش امینی در تغییر (اگر نگوییم تکامل) و گذار به روشهای مختلف بیان است و عدم سکون و تکرار او. کارنامهٔ امینی به خوبی نشان میدهد که او محصور به چارچوب تجربههای موفق پیشین خود نمیماند و مدام به دنبال کشف فضاهای جدید است. در «گره» که با همکاری حسام اوحدی و نیما پورکریمی ساخته شده بود به ایدهٔ موسیقیهای ممکن جان هسل نزدیک شد و در «بارانداز» فضایی ملودیکتر پیش روی مخاطب گذاشته بود. سیاوش امینی به عنوان یک هنرمند فعال در سبک Drone و امبینت به خوبی عاملیت خود را نشان داده است؛ او هر بار راه متفاوتی برای بیان خود دارد و هر بار مکاشفهای جدید پیش پای مخاطب میگذارد.
این آلبوم که متأسفانه در حال حاضر در ایران منتشر نشده را میتوانید از وبسایت لیبل Futuresequence خریداری کنید یا در اسپاتیفای به آن گوش بدهید. همین طور سه قطعه از این آلبوم در ساندکلاود سیاوش امینی قرار دارند.