درآمد
مرور زندگی هنری و همچنین آراء و نظرات هنرمندان برجسته و تأثیرگذار به دلیل نقش آنها در جریان تداوم و تحول سنتهای پیش از خود همواره مهم مینماید. زندگی هنری پرویز مشکاتیان نیز به عنوان کسی که در آثارش سنت، تداوم و تحول یافته است، می تواند ما را در بررسی کلی روند تحولات موسیقی کلاسیک ایرانی یاری رساند. در اینجا صرفاً نظرات وی را منعکس ساختهایم و بنا بر نقد و بررسی نداشتهایم، که این خود مقال و مجالی دیگر میطلبد. در واقع کار ما در اینجا نه یک کار «تاریخی» بلکه «نقلی» و «آرشیوی» است، چرا که در اینجا «روند»ها و تداوم و تغییر و تحول آنها را مورد بررسی قرار نمی دهیم؛ که درصورت انجام آن، نظرات اشخاص «تداوم دهنده» و «متحول کننده» چون مشکاتیان قابل نقد و بررسی خواهد بود.
به منظور رسیدن به هدف خود که همانا گزینش آراء و نظرات مشکاتیان به همراه زندگینامه هنری وی بوده،(۱) از گفتگوهای انجام گرفته وی در سالهای گذشته استفاده کردهایم. بنابر این از نقل قول توسط نزدیکان، دوستان، همکاران، کارشناسان موسیقی و… خودداری ورزیده ایم تا از تحریف سهوی یا عمدی ، درباره آراء و نظرات مشکاتیان در خصوص مسائل مربوط به هنر موسیقی بر کنار مانیم.
زندگی نامه هنری پرویز مشکاتیان
نخستین معلم موسیقی او پدرش بود که از ۶ سالگی آموزش وی را بر عهده داشت. اولین اجرای موسیقی را در سن ۸ سالگی و در «مدرسه امیر معزّی» نیشابور تجربه کرد که در روند پیشرفت وی بسیار مؤثر بود. در دوره دبیرستان به اردوی رامسر دعوت شد و رکورددار مقام نخست در آن اردوها لقب گرفت. در همین اردو با آقای کوثری مربی موسیقی آشنا شد و گهگاه و نامنظم جهت تعلیم نزد وی به مشهد مراجعه میکرد. (۲)
بیست و چهار اردیبهشت ۱۳۳۴ در نیشابور و در خانوادهای اهل موسیقی دیده به جهان گشود. پرویز مشکاتیان هیچگاه سنتور نوازی را نزد اساتید سنتور فرا نگرفت. در نیشابور زیر نظر پدرش حسن مشکاتیان و در تهران زیر نظر دکتر صفوت آموزش میدید ولی به گفته خودش سبک استاد پایور را خیلی دوست میداشت و از طریق نوار پیگیر کار ایشان بود و غیرمستقیم از محضر این استاد برجسته و تأثیر گذار در هنر سنتورنوازی بهره برد. (۳)
در آزمون سراسری دانشگاه در رشته مهندسی کشاورزی قبول شد ولی به دلیل عدم علاقه پس از چندی در سال ۱۳۵۳ در آزمون دانشکده هنرهای زیبا شرکت کرده و قبول شد و زیر نظر اساتیدی چون نورعلی برومند و داریوش صفوت به تحصیل موسیقی پرداخت و در ادامه توسط داریوش صفوت به «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی» دعوت شد و در آنجا از محضر اساتیدی چون سعید هرمزی، یوسف فروتن، عبداله دوامی و محمود کریمی بهره برد.
در مرکز حفظ و اشاعه وی و همنسلان او از رادیو و تلویزیون حقوق دریافت میکردند و الزامی در اجرای برنامه وجود نداشت که به نظر مشکاتیان این چارهجویی در جهت عدم اشتهار زود هنگام و عدم درگیری و ورود به جنجالهای بازار هنر بود.
در همین دوران بود که مبانی موسیقی را نزد دکتر محمدتقی مسعودیه به شاگردی نشست. در همین سالها به گفته خودش در دانشگاه زیر نظر سیمین دانشور، استاد ادبیات دانشگاه تهران، به یادگیری سبکشناسی و زیباییشناسی هنر پرداخت. مشکاتیان نخستین آهنگسازیهای خود را مربوط به دوران دبیرستان میداند و در ادامه، اجراهای تکنوازی در گروه مرکز حفظ و اشاعه موسیقی:
«در آن زمان بیشتر کارهای ‘گروه مرکز’ مبتنی بود این که قطعات قدیمی اساتید و آهنگسازان خودمان را بازسازی کنیم این بازسازیها تفاوتهایی با نسخه اصلی آن آهنگها داشتند، مسئول و سرپرست گروه، جوابهای ابیات را میساخت و در واقع شیوه جدید آهنگسازی در ایران به این شکل شروع شد که در بازسازی تصنیفها و آهنگهای قدیمی، مقدمه و جواب ابیات را میساختند. این نوع آهنگسازی که شادروان روحاله خالقی از بنیانگذاران آن است، بعدها صورت مستقلی پیدا کرد.» (۴)
«گروه عارف» که در سال ۱۳۵۶ تشکیل شد و مشکاتیان به همراه حسین علیزاده سرپرستی آن را برعهده داشت، در واقع و به گفته مشکاتیان همان گروه مرکز حفظ و اشاعه بود که با خوانندگی «رضوی سروستانی» و «پریسا» اجرای برنامه میکرد.
«به دعوت سایه، آقای علیزاده و آقای شکارچی و من به رادیو رفتیم. در آنجا ‘گروه شیدا’ به سرپرستی آقای محمدرضا لطفی، ‘گروه سازهای ملی’ به سرپرستی استاد پایور، و ‘گروه سماعی’ به سرپرستی آقای فریدون ناصری کار میکردند. ما چون با گروه شیدا مؤانست بیشتری داشتیم، سایه پیشنهاد کرد که در کنار آن گروه، گروه ما نیز به نام ‘گروه عارف’ فعالیت میکند.» (۵)
همکاری مشکاتیان با رادیو تا ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که گروه شیدا و عارف به صورت دستهجمعی از رادیو استعفا دادند ادامه یافت. در همین حین بود که «موسسه فرهنگی هنری چاووش» تأسیس شد و مشکاتیان آثاری به یاد ماندنی در همکاری خود با «چاووش» به یادگار گذاشت:
چاووش۴ تصنیف «مرا عاشق»، «چهارمضراب»، «قطعه نغمه» با همکاری شهرام ناظری روی شعر مولانا
چاووش۶ سرود «ایرانی» با صدای محمد رضا شجریان و اجرای گروه شیدا به سرپرستی محمد رضا لطفی ۱۳۵۸ (اجرای زنده در دانشگاه ملی)
چاووش۷ سرود «رزم مشترک» شعر «برزین آذرمهر» (۶) با صدای محمدرضا شجریان، «قطعه ۱۰ضربی چهارگاه- پیروزی»
بعد از همکاری با «چاووش» از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ که آلبوم «بر آستان جانان» انتشار یافت سکوتی سهساله بر کار مشکاتیان حاکم شد و این آلبوم در واقع کنسرتی بود که در شرایطی سخت و به صورت محدود برگزار شد.
دهه ۶۰ شاید پربارترین دهه زندگی هنری مشکاتیان باشد با خلق آثاری چون «آستان جانان»، «دود عود» ، «بیداد»، «دستان» ، «جان عشاق»، «نوا مرکب خوانی»، «گنبد مینا» و خلق بسیاری آثار بی کلام و باکلام که بعدها اجرا و یا منتشر شد.
در سال ۱۳۶۶ همراه با گروه عارف و محمدرضا شجریان به اجرای کنسرتهایی برونمرزی و از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۸۳ با خوانندگانی چون علیرضا افتخاری، ایرج بسطامی، علی جهاندار، حمیدرضا نوربخش، علی رستمیان و شهرام ناظری به همکاری پرداخت. در این بین همکاری دیگری بین او و شجریان صورت گرفت که حاصل آن خلق اثری ارزشمند با نام «قاصدک» بود.
همکاری مشکاتیان با خوانندگانی به جز شجریان و ناظری موفقیتهای گذشته را تکرار نکرد. در آن بین تنها مرحوم ایرج بسطامی بود که توانست از همنشینی با مشکاتیان بهره برده و آثار نسبتاً قابلقبولی ارائه دهد. «مژده بهار» «راست پنجگاه» «افشاری مرکبخوانی» از جمله این آثار به شمار میروند.
مشکاتیان بین سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳ به مدت هفت سال از صحنه اجرای موسیقی دور بود تا اینکه در سال ۱۳۸۳به همراهی گروه عارف و خوانندگی شهرام ناظری بر روی صحنه حاضر شد که این کار شامل آهنگهایی از وی بر روی اشعار ملکالشعاری بهار، سایه، شفیعی کدکنی و اخوان ثالث بود.
مشکاتیان خود راجع به این دوره سکوت در مصاحبههای مختلف و در جواب علّت آن اظهارنظرهایی داشته است:
«من از سال ۷۶ که دیگر روی صحنه نرفتهام تا امروز هفت کتاب منتشر کردهام که به عبارتی میتوان گفت حدوداً سالی یک کتاب. همچنین بر روی اشعاری که گویای احساسات و عواطفم بوده آهنگ ساختم و با اینها سرگرم بودهام و …». (۷)
«من فضا را قدری نامحرم میبینم. این یک مسئله احساسی است و ممکن هم هست هیچ دلیل منطقی نداشته باشد. البته من کارم را دارم انجام میدهم، اما چگونگی درآمدن و برآمدنش اصلاً برایم مهم نیست.» (۸)
«یک وقت هست که شما در سالهایی انگیزه دارید و پرکار هستند. برعکس در زمانی سکوت میکنید، این دلایل صرفاً شخصی نیست. یک هنرمند که نمیتواند در یک جامعه زندگی کند و جدا از جامعه باشد. این بدین معنا نیست که میگفتند هنر برای مردم یا هنر تودهای یا به گفته مایکوفسکی ‘هنر سفارش جامعه است’ چون راه مایکوفسکی را خیلیها رفتند و نامی از آنها نماند. بنابراین نمیتوان گفت که هنر از جامعه سفارش میگیرد، اما به عقیده من از جامعه آبستن میشود. یعنی انگیزهها، موتیفهای سرایش، بینش و گزینش در فضایی است که زندگی میکند. برای همین هنر تابعی از زمان و مکان و صدالبته در بستر تاریخ است.» (۹)
مشکاتیان در مورد چگونگی ساخت آثارش، حال و هوا و فضایی که در آن به خلق آثارش میپرداخته در برخی مصاحبه ها مورد سوال قرار گرفته است؛
«اوایل دهه ۶۰ در خانه مصفایی ساکن بودم. عصر یکی از روزهای سال ۶۳ ‘کامبیز روشنروان’ به خانه ما آمد و وقتی گلها را دید گفت ‘من همیشه فکر میکردم این ملودیهای زیبا را از کجا میآوری که با دیدن این فضا و گلها دانستم. ’ از طرف دیگر همسایه روزی پیش من آمد و گفت ‘من عازم کانادا هستم و میخواهم خانه را اجاره بدهم و شما اگر آشنایی دارید معرفی کنید’، من هم به آقای روشنروان زنگ زدم وگفتم: ‘کامبیز! میخواهم کاری کنم که زیباترین ملودیها رو بسازی!’. عصر همانروز قرارداد بسته شد و دو هفته بعد از آن روشنروان همسایه ما شد و ‘دود عود’ حاصل دو سال همسایگی ما بود. بعد که به محل فعلی آمدیم. اول خانهای را در این کوچه اجاره کردیم و این خانه را ساختم. حسین علیزاده، محمدرضا درویشی و بیژن کامکار آمدند و از اینجا خوششان آمد و کمکم ساکن این کوچه شدند. کارهایی مانند ‘جان عشاق’ و ‘گنبد مینا’ حاصل همسایگی با درویشی بود. اگر میبینید با علیزاده کار مشترکی نداشتیم، به این علت بود که همان سالها ایشان دعوت شدند برای تدریس در دانشگاه برکلی آمریکا.» (۱۰)
وی اشاره می کند که آهنگساز باید در مرحله سرایش تمرکز داشته باشد و خود او شرایط محیطی را به نحوی سامان میداده است که در آن زمان خاص کسی دور و برش نباشد. وی خاطرهای از چگونگی خلق قطعه چکاد نقل میکند که خواندنی است:
«زمانی که میخواستم قطعه چکاد (در آلبوم دستان) را بنویسم به ویلای یکی از دوستان در دماوند رفتم. آن شب حال عجیبی داشتم مثل زمانی که فردی بخواهد زایمان کند. تنها کسی که پیرامون من بود، پیرمرد زندهدل اما پرحرفی بود که به خیال خودش میخواست سر مرا گرم کند، اما من از یک طرف باید رعایت حالش را میکردم و از طرف دیگر به دنبال خلوتی بودم که این کار را بنویسم. تصمیم گرفتم با حیلهای که ناراحت هم نشود برای مدتی او را دور کنم. صدایش زدم و یک فهرست بلندبالایی دادم دستش که برود از شهر خرید کند. او رفت و من نشستم و با فراغ خاطر چکاد را نوشتم.» (۱۱)
وقتی اثری به ذهنش خطور می کرده حس آدمی را داشته که چند روزی است در برزخ است و باید سریعتر تکلیفش را معین و معلوم کند.
«گویی که هفتاد سال در زندانی بودهام و بیرون نرفتهام و خیلی برایم سخت میشود، ایرادی که بسیاری از دوستان و آشنایان میگیرند. وضعیتی پیدا میکنم که گویی در حال اضمحلالم.» (۱۲)
این حالت اضمحلال را مشکاتیان بیش از همه در حین سرایش و خلق «قاصدک» تجربه کرده است:
«از شعر الهام نگرفتم. گویی خودم مستقیم مضمون شعر را دیدم و انگار مسائلی که اخوان از نگاه خودش به پدیدهها نظر میکرد با من هم آمیختگی پیدا کرد و من هم همانگونه نظر میکردم. گویی اخوان از زبان من مشکاتیان داشت سخن میگفت و شعر میسرود و من باید این شعر را به نغمه میکشیدم.» (۱۳)
در مورد بالندگی، تغییر و تحول و پیشرفت موسیقی در ایران نظرات مشکاتیان به عنوان یک موسیقیدان در خور توجه است. وی شرایط اجتماعی را برای پیشرفت و بالندگی هنر موسیقی مهم میدانست و نقش سیاستمداران را در بهبود شرایط اجتماعی به طور عام، و شرایط هنرمند و شکوفایی خلاقیت وی را به طور خاص دارای نقش تعیینکننده به حساب میآورد:
«یک زمانی در یونان قدیم امپراتوری به نام ‘پریلکس’ حکومت را در دست داشت که عاشق فلسفه بود و برای فلاسفه راه را باز کرد و یک نمونه از نتیجه این عصر طلایی پیدایش سقراط و افلاطون و ارسطو بود. هنرپذیر، سیاستمدار و هنرمند، زمینه ارتباط اینها را هرچه بیشتر فراهم کنیم، امکان باروری، ارتباط و در نتیجه پسند متعالی بیشتر میشود.» (۱۴)
ضرورت نوآوری و ابتکار توسط هنرمند و مواجهه او با مقوله سنت و تجدد از مسائل همیشگی مورد بحث در عالم هنر است:
«شما فکر می کنید اگر مادر فارغ شود برای این است که مشکل بشریت را حل کند، یا نه یک اتفاق غریزی است. نوآوری انجام نمیگیرد، مگر این که جامعه آبستن آن باشد. اگر جامعه آماده و مهیا نباشد اگر نوآوری اتفاق هم بیافتد جا نمیگیرد. نوآوری این نیست که مثلا من تمام نغمهها را به هم بریزم و فردا یک آهنگ به مردم عرضه کنم، اگر بخواهم نوآوری کنم و در عرصه موسیقی ابداع به وجود بیاورم، باید خودم نو باشم و با بینش باز نسبت به گذشته و حال و آینده موسیقی این کار را انجام دهم و نظریهی خود را برای پذیرش اجتماعی ارائه نمایم. آن زمان است که مقدمات عملی نوآوری فراهم شده است، اگر شما فکر کنید بهسرعت میتوان موسیقی را از چارچوبه هر سنتی رهایی بخشید و سپس نوآوری کرد محال است. درست همان چیزی روی میدهد که الان وجود دارد، موسیقی را با چنگ و دندان کشیدن. مانند ببری که بچهاش را به خاطر حفظ از مورچه، که بزرگترین دشمن اوست، به دندان میکشد که مبادا مورچگان به او آسیب رسانند و این کار باعث پاره شدن پوست بچهاش میشود. پس اگر ما بخواهیم موسیقی را به این شکل حفظ کنیم امکان هرگونه حرکت و بارآوری و بینش و گزینش برای نوآوری را از بین بردهایم.» (۱۵)
مشکاتیان توجه و علاقه فراوانی به ادبیات فارسی داشت تا آنجا که کارهای بی کلام خود را نیز متأثر از آن میدانست:
«من قطعه چکاد را تحت تاثیر دماوند ‘بهار’ ساختم: ‘ای دیو سپید پای در بند/ ای گنبد گیتی ای دماوند’ …و زمانی که قطعه به شوشتری میرود بیت ‘ای مادر سر سپید بشنو/ این پند سیاه بخت فرزند’ تداعی میشود. من دقیقاً پگاه روزی که چکاد را نوشتم ریتم این شعر در ذهنم کوبیده میشد و قطعه را مینوشتم. یعنی من حتی موسیقی بیکلامم هم متاثر از نمادها و نمودهایی از ادبیات ایرانی است.» (۱۶)
وی بر این نکته که موسیقی ایرانی گویای شعر نو نیست و یا اینکه موسیقی سنتی ایرانی شرایط اجتماعی-سیاسی در اشعار معاصر را نمایان نمی سازد باور نداشت و معتقد بود که موسیقی هنر اول است و از شعر نو انتزاعیتر است. در شعر باید هر کلام را در محتوایی بریزیم که شاعرانگی داشته باشد. اما در موسیقی آزاد هستیم و هیچ قالبی وجود ندارد. ریتم، مد و… در اختیارتان است. در همین خصوص دو آلبوم «آستان جانان» و «قاصدک» را از نظر شکل و فرم ارائه یکی میداند (سنتور، آواز و تمبک)، ولی محتوا چیز دیگری است که شما باید زبان و بیان حال را در آن جاری کنید. مشکاتیان شروع و ختم زبان را موسیقی میداند و معتقد است که در شعر، کلام صریح و روشن است و میتوانید با مخاطبان با زبان همزبانی که دارد و دردهای اجتماعی آنها راحت صحبت کند، اما موسیقی کلام صریح ندارد. «یعنی شناخت آن یک ذره ابزار میخواهد. همانگونه که هنگامی که میایستید و یک تابلو از مونه و سالوادر دالی را میبینید. اگر شناخت کافی نداشته باشید، پیام آن را نمیگیرید. اورتور آلبوم ‘بیداد’ کلام ندارد، اما تا آنجا که گفتهاند زمزمه تاریخ ایران است.» (۱۷)
.
پی نوشتها:
۱٫ برای اطلاعات بیشتر درباره زندگی هنری پرویز مشکاتیان، ن.ک. به: ماهنامه تجربه،پژواک گلبانگ هر کجا شکفتن، (نگاهی مختصر به زندگی پرویز مشکاتیان) سید ابوالحسن مختاباد
۲٫ ن.ک. به: ماهنامه کلک ، شماره ۲۰، آبان ۱۳۷۰، مصاحبه با پرویز مشکاتیان، گفتگو: عبدالرضا محقق
۳٫ کلک، پیشین
۴٫ کلک، پیشین
۵٫ کلک، پیشین
۶٫ اصل شعر «همراه شو رفیق» و نام شاعر آن «جعفر مرزوقی» است. درباره نسبت دادن این شعر به سیاوش کسرایی و پرویز مشکاتیان، ن.ک. به: وبلاگ هوشنگ سامانی: http://our-music.blogfa.com/post-192.aspx
۷٫ ماهنامه فرهنگ و آهنگ، سال اول، شماره ۱، دی ۱۳۸۳، گفتگو: کیوان فرزین
۸٫ گفتگوی سید ابوالحسن مختاباد با پرویز مشکاتیان ، نامشخص!
۹٫ روزنامه اعتماد ملی، «تغییر کرده ام»، ۱۳۸۶/۰۲/۲۶، گفتگو: آمن خادمی
۱۰٫ ماهنامه فرهنگ و آهنگ، سال چهارم، شماره ۱۸، دی ۱۳۸۶، گفتگو: کیوان فرزین
۱۱٫ ماهنامه تجربه، «گویی ۷۰ سال در زندان بوده ام»، (گفتگویی منتشر نشده با پرویز مشکاتیان)، سید ابوالحسن مختاباد، شماره ۵، پیاپی ۸۰، مهر ۱۳۹۰
۱۲٫ تجربه، پیشین
۱۳٫ تجربه، پیشین
۱۴٫ ماهنامه فرهنگ و آهنگ، سال چهارم، شماره ۱۸، دی ۱۳۸۶، گفتگو: کیوان فرزین
۱۵٫ روزنامه آفتاب امروز ۰۴/۰۴/۱۳۸۲ ، گفتگو: مجید میرمنتهایی
۱۶٫ ماهنامه فرهنگ و آهنگ، سال چهارم، شماره ۱۸، دی ۱۳۸۶، گفتگو: کیوان فرزین
۱۷٫ اعتماد ملی، پیشین