حسام اینانلو امروز به عنوان نمایندهی نسل جدید از کمانچهنوازان شناخته میشود. گرچه به شخصه برای من همچنان از این نسل جدید، شروین مهاجر یک نام شاخص است، اما اینانلو هم حداقل به سبب کارهای متعددی که با نامهای آشنایی چون مجید درخشانی، علیرضا قربانی، محسن کرامتی و در مرحله بعد با نامهای کمتر شناخته شده ولی معتبری چون مرتضی گودرزی و حسین حمیدی داشت، نامی ناشناخته نبوده. با این حال من همچنان مهاجر را با همان یک اثرش با اردشیر کامکار بهتر میپسندیدم. گزیده هم شاید نتوان گفت، ولی یک اثر دارد و همان یکی بس است برای اعتبارش. تا همین اخیراً که آلبوم همساز را شنیدم. اینانلو قبلا در کارهای زیادی به موسیقی مقامی، مخصوصاً موسیقی کرمانجهای شمال خراسان پرداخته بود، اما طرحی که در همساز ریخته، کاری است جالب و شنیدنی. همساز از سه بخش تشکیل شده است: بخش اول قطعاتی است که از موسیقی ارمنی گرفته، بخش دوم را از مقامهای ترکمنی گرفته است و بخش آخر هم یک بازسازی ایرانی است. به جز خود اینانلو که هم آهنگسازی را بر عهده داشته و هم نوازندگی کمانچه(و کمانچه آلتو) را، یاور طاهریان سنتور، رضا عسگرزاده بالابان، آزاده احمدی عود، همایون نصیری کوزه و دهل و سنج، و علی رحیمی دایره و تنبک مینوازند. رنگبندی سازهای گروه، علی القاعده اصلاً و اساساً با بخش اول یعنی موسیقی ارمنستان همخوانی بسیار دارد. علاوه بر بالابان که در این قسمت شرط است، کمانچهی اینانلو هم اینجا کمی رنگ و بوی ساز هایبل علیاف را دارد. جدای از نوازنگی، نغمهها هم در بخش اول به گوش بسیار آشنا هستند، خاصه آنکه در این بخش از ملودی معروف ساریگلین هم استفاده شده. بخش دوم در افشاری است و نواها زیاد به گوش آشنا نیستند. همچنین نوازندگی در این بخش مدرنتر میشود، مخصوصا واریاسیونها و آرشهکشی خود اینانلو، که بسیار به همان ساز همیشگیاش نزدیک میشود. اگر چه هنوز بخش ارمنی به پایان نرسیده که این مشخصه در نوازندگی کمانچه بروز پیدا میکند، ولی در اینجا دیگر ارائه کاملا به همین سیاق در میآید. برخلاف بخش اول و سوم، من این بخش را دوست نداشتم، وجه شاخصی برایم نداشت و بسیار معمولی بود. با این حال آلبوم با وجود سه مود متفاوتی که دارد، در عین اینکه برای هر سه بخش هویتی مستقل ایجاد کرده، از یکدستی و یکپارچهگی قابل قبول و خوبی برخوردار است.
بخش سوم بازسازی(/اجرای) یک پیشدرآمد همایون از علی اکبرخان شهنازی است (این پیشدرآمدها و رنگها را قبلاً انتشارات ماهور در یک مجموعه و به ضرب تار خود شهنازی منتشر کرده است). این بخش سوم که یک تکآهنگ هشت دقیقهای به نام “تَرگین” است، بسیار کار پاکیزه و خوبی درآمده. علاوه بر افکت و نویزی که به روی کار داده شده است تا حس قدیمی بودن را به آن ببخشد، صحبت کردن خود اینانلو(که تقریباً یک کار معمول در کارهای اینانلو است و مکرراً در آلبومهای قبلی هم همین کار را کرده بود) در ابتدای کار و اشارههای ذوقآمیز در میانهی آهنگ و در انتهای تکنوازی، برخلاف کارهای قبلیاش بیش از آنکه حسی تصنعی ایجاد کند برای من بسیار دلچسب بود و به اصطلاح روی کار نشسته است. غیر از اینها لحن نوازندگی در این بخش، نحوه آرشهکشی کمانچهی خود اینانلو(ممتدنوازیهای بریده بریده –استکاتو سیموها-، ویبراسیونها، تکیهها و نهایتاً سونوریتهای که من را یاد کمانچهی بهاری انداخت) و ضرب سنتور و همچنین بالابانی که با وجود سابق نبودنش(هم اصل وجود خود ساز و هم نحوهی نوازندگی مبهمگونه و متفاوت در این قسمت که به باور من هم به نوعی جایگاه نِی را در مجموعهی سازهای این قسمت پر کرده و هم در تکنیک از این جهت همچو ویژگیای را باعث شده است) در همچه فضایی، لحنی بسیار صمیمی و قدیمی ایجاد کرده است. اتمسفر این بخش در عین این که مشخصاً نشان از رویکردی نسبتاً جدید را در خود دارد، ولی لحظهای هم بافت قدیمی کار در آن از دست نمیرود. گرچند همین پرداخت در همهی آلبوم به چشم میخورد، ولی در بخش سوم به تمامی نمایانگر طرحی است که اینانلو ریخته و در اینجا بسیار خوب از عهدهی آن برآمده. تَرگین علاوه بر اینکه کار را برای من با یک حال خوش به پایان رساند، به پیشدرآمد شهنازی هم حال و هوایی دیگر بخشیده و آنرا شنیدنی کرده است.