خطی از دیروز، لحنی از اکنون؛ معرفی پروژه دالند و جان پاتر.

تقریبا بیش از سیزده سال میگذرد از هنگامی که جان پاتر، خواننده‌ی تِنور سابق گروه آوازی هیلیارد و مدرس دانشگاه یورک، و مانفرد آیشر، بنیان‌گذار شرکت ای‌سی‌ام، تصمیم به ضبط آثاری از جان دالند (John Dowland) گرفتند. (-پاتر:) “در ۱۹۹۸ مانفرد آیشر به من پیشنهاد داد که درباره تولید یک آلبوم از جان دالند، آهنگ‌ساز قرن هفدهم، فکر کنم. البته پیشنهاد آیشر تولید کاری بود که از گذر آن با مد نظر قرار دادن دوباره‌ی اقتضائات تاریخی آن دوره، بسته به تغییراتی که آن قطعات در نسل‌های بعدی داشته‌اند، بتوان به ایده‌هایی رسید که به عنوان نقطه‌‌‌ی شروعی برای تفاسیر جدید از قطعات استفاده بشوند

.” نتیجه کار -و آن‌طور که در ادامه میرود با شروع این پروژه، حاصل اولین تلاش آنها- آلبوم In Darkness Let Me Dwell است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و تماما به آثار دالند اختصاص دارد. جان دالند در آستانه دوره‌ای زندگی میکرد که تغییراتی انقلابی در سبک آهنگ‌سازی شروع شده بود. در برخی از آثار آخرش، خودش هم این را شناخته و تصدیق کرده و به این سمت آمده بود. آن‌هم در دوره‌ای که از آهنگساز انتظار میرفت آهنگی تنها با یک خط ملودی و با لحنی ثابت بنویسد. این به صورت بالقوه به اجراکنندگان فرصت‌های بسیاری برای خلاقیت میدهد تا بتوانند هارمونی خودشان را با خط موجود همراه کنند. احتمالا حتی قبل از مرگ خود دالند هم موزیسین‌هایی بوده‌اند که قطعات مشهور او را با لحنی جدید بازنویسی کرده باشند.

به موازات همین پیشرفت‌ها، مخصوصا در مورد مادریگال‌ها در قرون شانزده و هفده اجراهایی ارائه شده است که دیگر مادریگال‌هایی پولیفونیک هستند. در این مورد کاری که Riccardo Rognoni با آهنگ معروف Cipriano da Rore به نام Ancor che col partire کرده است یک نمونه مثال‌زدنی است. در ورژنی که Rognoni در سال ۱۶۲۰ ساخته است تقریبا همان شیوه‌ای به کار رفته است که یک موزیسین جز انجام میدهد: لحن اصلی را گرفته است و با تغییرات استادانه یک لحن جدید ایجاد کرده است. این شکست و بازسازی، به ویژه برای موزیسین جز جای کار دارد: عناصر اصلی را بگیرد، آنها را بازسازی کند و با لحنی شخصی‌تر ارائه بدهد.

بدین ترتیب پاتر و آیشر، در ادامه مسیری که با دالند شروع کرده بودند، تصمیم به گسترش ایده خود با موسیقی کهن(Early music) گرفتند، و به ویژه در مورد مادریگال‌ها. یکی از برنامه‌های این گروه در آلبوم Care-Charming Sleep کار کردن روی این موضوع بوده. آنها قصد کرده‌اند که به مادریگال‌های دوره رنسانس به چشم موسیقی‌هایی چند صدایی نظر کنند، زیرا این همان فرمتی بود که عقیده داشتند در آن قالب، کارها منتشر می‌شده است. همانطور که محققان نیز اخیرا متوجه شده‌اند مادریگال‌ها به عنوان یک منبع، ماده خامی برای آفرینش موسیقی نیز بوده‌اند. یعنی هرکس که میتوانسته بخواند یا سازی بنوازد، میتوانسته با کنار هم قرار دادن آنها، موسیقی مخصوص به خودش را بیافریند.

حال، سوال این است که حقیقتا یک گروه چند نفره از موسیقیدان‌هایی با زمینه‌های کاری کاملا متفاوت، با موسیقی کهنی که از شاکله آن بعضاً تنها یک خط آوازی موجود است چه کار میتوانند بکنند؟ پاسخ این است که میشنوند، آن‌را گسترش میدهند و میدانند که نتیجه‌ای که به وجود خواهند آورد چیزی است کاملا جدید. چنانکه برای جان پاتر نیز موسیقی تنها با تعریف خودش در زمان حال وجود دارد. با این حال نیازی به گفتن نیست نتیجه‌ای که به دست آمده، چنانکه تا بدینجا در آلبوم‌های منتشر شده نیز خود را نشان داده، آن است که فهم و معرفتی اساسی نسبت به سبک‌های تاریخی را به عنوان ضرورتی برای بازسازی از یاد نبرده‌اند. و چیزی بیشتر از این نیز مد نظرشان نبوده است: “اگر ما بتوانیم جزئیات تاریخی، هنگامی که توجه ما در زمان حال جذب نمیکنند را نادیده بگیریم، آن وقت است که میتوانیم از محدودیت‌های ذهن موسیقی‌زده بگذریم و به راستی و مستقیما با آهنگسازِ مُرده ارتباط برقرار کنیم.” (کتاب Horizons Touched – The Music of ECM)

جان پاتر، خواننده و موسیقی‌دانی است که در سبک آوازی سنتی انگلستان آموزش دیده، اما تنها در این سبک کار نکرده و به شیوه‌های آوازی دیگر نیز علاقمند است و در این زمینه کار کرده و تألیفاتی نیز دارد. (‘Vocal Authority, ‘Cambridge University Press, 1998) پاتر یکی از اعضای The Electric Phoenix Ensemble است و از سال ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۱ در گروه آوازی هیلیارد(Hilliard Ensemble) نیز خوانده است. او به موسیقی معاصر نیز علاقمند است و همکاری‌های متعددی با موسیقی‌دان‌هایی نظیر Gavin Bryars و Bill Brooks و دیگران داشته است. پاتر همچنین در ای‌سی‌ام، تهیه‌کننده سه آلبوم از آثار گروه اسکاندیناویاییِ Trio Mediaeval بوده است.

Stubbs-Stephen-02

بشنوید: تک نوازی با گیتار باروک توسط استابز

بعد از آن استیون استابز، یکی از اعضای اصلی گروه، نوازنده‌ی لوتِ سبک باروک قرار دارد که به نظر میرسد بداهه‌نوازی در خون‌ش است. استابز در سیاتل به دنیا آمد و فارغ التحصیل در زمینه نوازندگی هارپسیکورد و آهنگسازی از دانشگاه واشنگتن است. اولین تجربه کاری استابز مربوط به یک اجرا با گیتار باروک در سالن Wigmore لندن در سال ۱۹۷۶ است. در سال ۲۰۰۶ به آمریکا برگشت و بینان‌گذار اپرای باروک در آکادمی سیاتل شد. اولین کار او با ای‌سی‌ام تحت عنوان “Teatro Lirico” را نیویورک تایمز اثری قوی اما ریسک‌آمیز توصیف، و از آن ستایش کرد. امروزه استابز را به واسطه پشت‌کار در سبک باروک می‌شناسند. به خصوص او با مداومت در آهنگ‌سازی و نوازندگی با گیتار باروک، یکی از مروجان این ساز در دوران حاضر شناخته میشود.

  • معرفی آلبوم‌ها:

در مورد خود آلبوم‌ها، تطابق زمانی در هر یک از آثار، به معنی دقیق آن رعایت نشده است و عمده‌ی تلاش بر آن است که تمرکز شنوندگان بر موسیقی‌ای قرار گیرد که همچنان‌که عمیقا مربوط به گذشته است، اما کاملا هم در زمان حال باقی مانده باشد. پاتر میگوید: “معمولا برنامه ما این بود که موسیقی ما به جزئی از کلیت یک اثر پرداخت شود.”، اما “این شیوه به دلائل موسیقایی، به درستی هم جواب نداد”. “پاره‌قطعات صوتی را غالباً به موسیقیدان‌های شناخته شده میشناسند. بنابراین ما تصمیم گرفتیم که بر روی قطعات مونوفوبیک(یک‌صدایی، موسیقی‌ای که تنها عنصر اصلی آن یک خط ملودی است) کار کنیم که بعضی از آهنگسازان آن هم ناشناس هستند و کسی هم ملودی آن‌ها را به درستی نمیشناسد. تقریبا تا دوره‌ی ریچارد واگنر، آهنگساز همیشه مجبور بوده است که مطابق با توانایی اجراکننده‌ی کار، خواسته‌ی خود را تنزل بدهد. اما واقع قضیه آن است که هیچ محدودیت نظری و عملی‌ای در به کار بردن آزاد این موادِ خام وجود ندارد و بیشتر این ضعف‌ها مربوط به محدودیت‌های هنرمندان و موسیقی آن دوره بوده است. میتوان با اضافه کردن یک خط ملودی دیگر، این قطعات را پیچیده‌تر کرد و یا بالعکس. و یا حتی میتوان این قطعات را پاره پاره کرد و میان آنها را با بداهه‌نوازی پر کرد. ما همه‌ی اینها را اعمال کردیم، ولی بررسی واقعی فقط مربوط به زمانی است که شما این ایده‌ها را اجرا بکنید تا ببینید که چقدر در مرحله عمل، این ایده‌ها در آمده است.”

back

بشنوید: اجرای گروه از آهنگ She loves and she confesses از پورسل

رابرت جانسون (Robert Johnson) به عنوان یکی از نسل جدید آهنگسازان لوتنیست شناخته میشود و از آن‌جایی که جانسون برای تئاترهای زیادی آهنگ‌سازی کرده بود، سبک ساده‌تر و جدید او قالبی بسیار مناسب برای بیان دراماتیک واژه‌ها است. دو آهنگی که از او در آلبوم استفاده شده است، یکی آهنگ Care-charming sleep از موسیقی تئاتر Valentinian اثر بومنت و فلچر-Beaumont and Fletcher-، و دیگری آهنگ Have You Seen The Bright Lily Grow از موسیقی تئاتر “شیطان خر است” اثر بن جانسون. این دو، تنها در نسخه‌های خطی و حتی بعضاً تنها در یادداشت‌هایی به اجمال موجود بوده. بک‌گراندی که در مورد نحوه پرداخت آهنگ She loves and she confesses از هنری پورسل(Henry Purcell) بیان شده است به خوبی نشان میدهد که روند بازسازی و اجرا در گروه چگونه به بلوغ رسیده: گروه تنها با دیدن اثر -در شیوه‌ای که دیگر بدان تبحر دارند- مشغول به نوازندگی و خواندن شده‌اند. ترکیب سبک ایتالیایی و فرانسوی با تغییرات ناگهانی‌ای که مذاق انگلیسی پورسل اقتضا میکند موجبات دستاوردی چنین منحصر به فرد برای او است. یکی از تکنیک‌های ایتالیایی‌ای که او به کار می‌بست تکرار خط بیس(bass line) بود که غالبا مناسب رقص بود.

از دیگر آهنگ‌های استفاده شده در این آلبوم میتوان به Angela siete از چروبینو بوساتی (Cherubino Busatti)، آهنگساز اوایل قرن هفده اشاره کرد. هم‌چنین تک‌آهنگی از Giovanni Felice Sances که از بیس‌لاین‌های معروف مخصوص رقص خودش استفاده می‌کند که بسیاری از آهنگ‌سازان آن را از Accenti querli اثر مونته‌وردی(Monteverdi) وام گرفته‌اند. از طرف مخالف، از آهنگ‌های Benedetto Ferrari نیز استفاده شده است که به طور کل از چنین عرف‌هایی پرهیز می‌کند. فراری اولین کسی است که اپرا را بین عموم مردم آورد. قطعاتی مشابه این اپرایی که در ونیز اجرا شد را میتوانید در آهنگ Gia piu volte tremante بشنوید که هم المان‌های یک آواز recitative را دارد و هم المان‌های یک آریا را.

از مونته‌وردی به عنوان سنگ بنای موسیقی قرن هفدهم ایتالیا، قطعهٔ Amor dov’ e la fe انتخاب شده. این قطعه (از کتاب مادریگال‌های قرن هشتم) بیشتر با عنوان Lamento della ninfa شناخته شده و برای خوانده شدن توسط یک خواننده سوپرانو با همراهی سه مرد ساخته شده است. تغییر جنسیتِ خواننده در آواز، در قرن هفدهم چندان غیرمعمول نبود. اما در این‌جا، هم بخش سوپرانو را یک مرد بر عهده گرفته، و هم آن‌را در کنار سازهایی خوانده که نقش سه مرد مذکور را برعهده گرفته‌اند. بیس لاین‌ها به آرامی همزمان با افکار رینوچینی(Rinuccini) در مورد عشق، شور و حسادت فرود آمده و سرانجام منتهی به سکوت می‌شوند. آلبوم با بداهه‌نوازی لوت حول این بیس‌لاین چهارنُتی شروع شده و همراهی می‌شود. این نت‌های بی‌انتها از سکوتی برمی‌خیزند که سرانجام به آن باز می‌گردند.

و اما دو نکته در مورد این آلبوم؛ یکی این که وقتی مردی شعرهای مرد دیگر از زبان یک زن را بخواند، سوالاتی بنیادین در مورد معنی ادبی و موسیقایی آن مطرح می‌شود: صدای تنور هنگام خواندن یک آریا با قصد سوپرانو به چه معنی‌ای است؟ آیا این موسیقی اشاراتی جنسیتی دارد و آیا این مساله برای متکلمانی که ایتالیایی نیستند واضح است؟ و اینکه به چه شکلی مرتبط با مقاصد مورد نظر آهنگساز است(اگر اصلاً مرتبط باشد)؟

و دیگر آن‌که منتقدان عموماً از خواننده‌ها انتقاد می‌کنند که چرا برای شنوندگان خود ترجمه‌ای ارائه نمی‌کنند، اما واقعا چطور می‌توان یک Lamento را ترجمه کرد؟ آیا معنی این متن همان چیزی است که به نظر می‌رسد؟ یک دلیل این که تنها سیناپس‌های کوتاهی در آهنگ‌های این آلبوم (و بسیاری از آلبوم‌های دیگر ای‌سی‌ام) وجود دارند، این است که دراختیار گذاشتن ترجمهٔ تحت‌اللفظی مانند این است که شنونده را به معانی بسیار خاص یا شاید زائد اشنا کنیم. زمانی که مردی Lamento della ninfa را می‌خواند، چیزهایی که می‌خواند نمی‌تواند موازات با ترجمه‌ی متن پیش برود، بنابراین معنی آن با معنی موردنظر آهنگ‌ساز و سراینده یکی نخواهد بود.

مقصد نهایی گروه از تلاش‌هایی بر آثار موسیقی‌دان‌های در قید حیات و مونته‌وردی که از دنیا رفته و نیز رینوچینی، مخاطبان امروز است. هر معنی‌ای که ابتدا در این موسیقی قرار داده شده بود، در طول این سفر به شکل درخور توجهی دستخوش تغییر شده و دوباره از نو در ذهن هر شنونده شکل می‌گیرد. سراینده، آهنگ‌ساز، نوازنده و شنونده در روابطی خلاقانه و خاص با یکدیگر قرار دارند که این روابط تشکیل‌دهندهٔ فضایی هستند که موسیقی در آن با هر بار شنیده شدن خود را از نو می‌سازد.

پروژه دالند همان‌طور که در مرور زمان در حال گسترش کارنامه خودش از آثار به جا مانده از قرون پیشین است، در این آلبوم تا قرن دوازدهم هم پیش(عقب) رفته است. شنیدن آلبوم‌ها به ترتیب زمانی انتشار، به خوبی نشان میدهد سیر پیشرفت گروه تا چه حد به نقطه مطلوب خویش نزدیک شده است. طوری‌که میشود گفت روماریا به عنوان آخرین کار این گروه، شاهکارشان هم هست. تغییر در ترکیب اعضای گروه-که در ادامه به شرح می‌آید- و همچنین پوشش بازه‌ی زمانی گسترده‌تر، باعث گسترش امکانات این گروه در آلبوم سومشان شد و توانستند آزادنه به آهنگ‌های عاشقانه، chantها و موتت‌های متعلق به قرن دوازدهم تا حال حاضر از آهنگسازانی نظیر Oswald von Wolkenstein ،Orlando di Lasso ،Josquin Desprez تا آهنگسازان ناشناس کتابی همچون Carmina Burana بپردازند. فضای سرشار حاکم بر قطعات این گروه بی‌شک حاصل تعامل موسیقیدان‌های این گروه با همدیگر است. جان سورمن، یکی از برترین ساکسیفونیست‌های جز اروپایی و یکی از شگقت‌انگیزترین نوازنده‌های باس و تنور، عضو تقریبا ثابت این گروه است. سورمن در سه دهه گذشته یکی از چهره‌های کلیدی جز معاصر اروپایی است. بداهه‌نوازی زیرک و قدرتمند که کارنامه‌ی بسیار متنوع و شگفت‌انگیزی دارد. همکاری او با ای‌سی‌ام به سال ۱۹۶۷م. برمیگردد و غیر از شانزده آلبومی که او به عنوان سرپرست در آن‌ها حضور دارد، در آثار بسیار دیگری نیز به عنوان نوازنده و همراه مشارکت کرده است.

Romaria

بشنوید: اجرای گروه از آهنگ In Flagellis از ژوزکین دسپرز

 

و اما در مورد آلبوم Romaria، روماریا چه معنی‌ای میدهد؟ عنوان این آلبوم ترکیبی از معانی گوناگونی است که مد نظر گروه قرار گرفته.
اول که نام شهری است در برزیل و اشارتی دارد به مراسم زیارت دسته‌های مسیحیان در پرتقال و برزیل و شروعی است بر سفر موسیقایی این گروه. از مناطق مرتفع کوه‌های آلپ (‘Carmina burana’) تا جنوب تیرول(Oswald von Wolkenstein).
Romaria در یک معنای استعاری همچنین در وجه جریان‌شناخت خود گروه نیز معنی پیدا میکند. این آلبوم در واقع سومین آلبوم گروه است. بعد از ضبط Care-charming Sleep در سپتامبر ۲۰۰۱ در اتریش، پس از شام، مانفرد آیشر به گروه پیشنهاد داد تا همان نیمه شب به کلیسا برگردند و باز هم به ضبط مشغول شوند. “(-پاتر:) کار از قبل آماده شده‌ای برای آن شب در دست و بال من نبود. همه چیزی که من میتوانستم پیشنهاد بدهم دو مجموعه شعر مربوط به قرون وسطی بود که داشتم. یکی به زبان لاتین و دیگری به انگلیسی. من متن‌ها را خواندم و برای بقیه گروه تشریح‌ش کردم.” استقبال پاتر از پیشنهاد آیشر نیز در دنباله‌ی رسم مورد علاقه‌اش، همان‌گونه که در هاریزون تاچد می‌گوید، بداهه‌نوازی‌های آزادی است که غیرمعمول‌ترین بخش تجربه‌های موسیقایی زندگی او بوده‌اند.

با توجه به تاثیر مانفرد آیشر در آلبوم‌های منتشرشده توسط ای‌سی‌ام، به نظر می‌رسد که در این آلبوم، ایدهٔ تغییر رو به عقب از آهنگ‌های دوران رنسانس و مادریگال‌هایی که در Care-charming Sleep وجود دارد، به آهنگ‌سازیِ کاملاً آزاد گروه تغییر کرده است. و همانطور که پاتر هم میگوید، وقتی گروه دوباره همدیگر را ملاقات کردند توانستند مستقیما و بلافاصله به آن نقطه شگرفی که آن شب بدان رسیده بودند، دست پیدا کنند.

عضوگیری جدید گروه و حذف شدن دو تن از نوازندگان هم اتفاقی بود که در این آلبوم افتاد. Maya Homburger و Barry Guy ویالونیست و بیسیست گروه در آلبوم‌های قبلی، به طور شدیدی مشغول کار در پروژه‌های دیگری بودند و عملا دست‌یابی به آنها برای مشارکت در آلبوم غیرممکن بوده است. استابز و آیشر، Miloš Valent ویالونیست را که در آلبوم قبلی پاتر با او همکاری کرده بود را به گروه اضافه کردند که اتفاقا رنگ جدیدی هم به لحن گروه اضافه کرده است.

پاتر و دوستانش به منظور رسیدن به روح آفرینش آثار قدیمی، به موسیقی کهن بسیار نزدیک شده‌اند. آن هم با لحنی که در جوهره زمان و اکنونی که در آن می‌زیند جاری و ساری است. مسیری که با بازگرداندن هنر بداهه‌نوازی به سنت کلاسیک نیز همراه بوده است. خطی که از دیروز گرفته‌اند، و لحنی که از امروز به آن بخشیده‌اند، بی‌گمان هر شنونده‌ی علاقمند به حوزه‌ی مربوط و آهنگسازان مذکور را به وجد می‌آورد. و هم از این وجه است که تذکره‌ای است که بینش صحیح و دقت نظری چنین شکیل، چگونه منجر به یک اتفاق در موسیقی میشود. و هم این‌که پدیده‌ای که میتوانست در بن‌بست قواعد دست و پا گیر متوقف شود، به چه نحو از دریچه ذهن خلاق هنرمند و با مدیریتی صحیح، راه خود را برای “حضور” در هر زمانی پیدا میکند.


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *