آروو پارت (Arvo Pärt)، موسیقیدان استونیایی، در نیمقرن اخیر جزء مشاهیر موسیقی کلاسیک و هنرمندی سرشناس میان شنوندگان عام موسیقی بوده است. با آن که بیشتر آثار پارت مربوط به سرودههای کُرالِ مذهبی است اما عمده شهرت و توجه مرتبط با آثار پارت به فضای یگانهی موسیقی او که به مینیمالیسم مقدس معروف است برمیگردد. موسیقیای که به روشنی ادراک و روان مخاطب را هدف قرار میدهد و شنیدن را بدل به تجربهای روحانی میسازد. مینیمالیسم عرفانی پارت را باید برگرفته از روشی منحصر به فرد دانست که پارت نامِ «تینتینابولی» (Tintinnabuli) را بر آن نهاده است. نام این تکنیک برگرفته از واژهی لاتینی «تینتینابولوم» (Tintinnabulum) به معنی «ناقوس» است.
«تینتینابولی» در میانهی راه پر فراز و نشیبِ آهنگسازی پارت از دههی پجاه تا به امروز شکل گرفت، تکنیکی که حاصل سکوت پنج سالهی پارت از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۶ است. دورهای که مصادف با پشت سرنهادن تجربیات عمدتاً ناموفق پارت در موسیقی نئوکلاسیک، آثار ساخته شدهاش بر اساس موسیقی آتونالِ۱ برگرفته از آرای «آرنولد شوئنبرگ» (Arnold Schoenberg) و همین طور درگیریهایش با حکومت شوروی بود. پارت در این سکوت پنجساله به مطالعه در مورد موسیقی قرون وسطی، مُدهای کلیسایی۲ و موسیقی سرودهای مسیحی پرداخت و در این حین ریشههای موسیقی روحانی و اسرارآمیزش را پرورش داد.
«تینتینابولی» را باید حاصل نگرشِ مومنانهی آروو پارت به زندگی و هنر، کنکاوِ او در عرفانِ موسیقی مسیحی، ساختارگرایی موسیقی شوئنبرگ، تعالیم او از موسیقی قرون وسطی و خصوصیت دگرصدایی۳ (Heterophony) آن و در نهایت تاثیر صدای ناقوس دانست.
در تینتینابولی، پارت از لحاظ ساختارِ نوشتاری آهنگسازی شبیهِ روش مبتنی بر ریاضیِ موسیقی سریالیسم۴ و آتونالِ «آرنولد شوئنبرگ» و فوگهای۵ «باخ» عمل میکند. ساختار فوگهای باخ و نظم مورد نظر او در تکرار صداها با بسامدهای مختلف برآمده از یک ماتریس برای منظم ساختن فواصل و شروع و پایان صداها بود. شوئنبرگ نیز در روش «دوازده نتی» (Twelve-tone technique) از سریهای ریاضی برای ساخت موسیقی و رسیدن به الگویی که در آن همهی نتها دارای ارزشی واحد باشند استفاده میکرد. «تینتینابولی» پارت نیز از حیث تکرار موتیفهای ثابت و تقسیمبندی هماندازهی جملهها روشی شبیه دو روش بالا را برمیگزیند. گاهی در اثری مثل «فراترس» به فرم فوگهای باخ نزدیک میشود و گاه در قطعهای مانند «آینه در آینه» نزدیک به استانداردهای آهنگسازی «دوازده نتی» شوئنبرگ عمل میکند. البته به طور قطع شباهتی میان حاصلِ موسیقی برآمده از تینتینابولی پارت و موسیقی دوازده نتی شوئنبرگ نیست. شباهت تنها در رویکرد آنها به آهنگسازی بر اساس ساختارهای مبتنی بر ریاضی و اهمیت الگوهای تکرار شونده برای ساخت موسیقی است.
«تینتینابولی» را دو عنصر ساده میسازد؛ یک خط ملودی و یک تریاد (سادهترین شکل آکورد در آهنگسازی که از ۳ صدا ساخته میشود). تینتینابولی با رویکردی مینیمالیستی اغلب خیلی آهسته نواخته میشود و با ضرباهنگی پایین که حسی حامل مدیتیشن را در خود دارد؛ همراه است.
پارت در موردِ ارتباطِ «تینتینابولی» با عناصری که موسیقی مینمیال را میسازند میگوید: «زیبا نواختن یک نتِ تک افتاده، یک ضرب (Beat) سکوت و یا یک لحظه سکوت موجب تسلای من میشود. من با عناصر بسیار کمی کار میکنم. با یک صدا، یا دو صدا، موسیقی من با ابتداییترین مواد موجود ساخته میشود. با یک تریاد و با یک تونالیتهی مشخص. سه نتِ یک تریاد شبیه ناقوس عمل میکند و به همین دلیل است که من نام آن را تیتینابولی گذاشتهام.»
اگر بخواهیم به شباهتِ ساختارِ تینتینابولی و صدای ناقوس بپردازیم باید آن را در ارتعاش زنگ ناقوس و پراکندن صداها، ایجاد یک وحدت صوتی پیرامون بلندترین ضربِ زنگ و در نهایت از سکوت به سکوت رسیدن زنگ ناقوس جستجو کنیم. «تینتینابولی» نیز اینچنین است؛ به عنوان روشی متعلقِ به اصولِ مینیمالیسم، قصدش پراکندن صداها است و نه تمرکز بخشی بر قسمتی غالب از کل یک قطعه، در بیشتر مواقع با سکوت شروع میشود و به سکوت نیز ختم میشود و کل ملودی در موتیفهایی تکراری بارها (همانطور که ارتعاش حاصل از به صدا در آمدن ناقوس عمل میکند) تکرار میشوند. زنگ ناقوس اگر چه تاثیرگذارترین بخش از عناصر شکل دهندهی «تینتینابولی» است اما دارای اهمیتی نمادین در نوع تفکر پارت به موسیقی نیز هست. پارت میگوید: «زنگ ناقوس ناحیهی امن من در ساعات تاریکِ من است، زمانهایی که سرگردانِ یافتن پاسخهایی در زندگیام، موسیقیام و کارم هستم.»
در مواجهه با «تینتینابولی» بخش مهمی از عمل کردنِ جلوههای عرفانی آن، وابسته به رویکردی است که شنوندهی موسیقی از تجربه کردن و خود را به ورطهی پارت سپردن انتخاب میکند. پارت وجوه عرفانی و تجربهی روحانی شنونده از شنیدن یک «تینتینابولی» را با این تعابیر توضیح میدهد: «هدف من اتصالِ زمان و بیزمانی است و این همان لحظهای است که ابدیت جدالاش را درون ما آغاز میکند. … من میتوانم موسیقیام را با نور سفیدی قیاس کنم که همهی رنگها را در خود دارد. تنها یک منشور میتواند رنگها را تقسیم کند و به ظهور برساند، این منشور میتواند روح شنونده باشد.»
اگر کمال موسیقی را به تاثیرِ منکوب کنندهاش بر حواس شنونده استوار بدانیم، کمالِ «تینتینابولی» پارت را باید در ساختنِ یک کشمکش درونی با روح و روان شنونده جستجو کرد، جدالی که به تجربهی اتمسفری ماورایی ختم میشود.
قطعات شاخص «تینتینابولی» در آثار آروو پارت
«تینتینابولی» پارت عمدتاُ در پنج اثر شاخص او که در فاصلهی سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۹ به نگارش درآمدند شناخته میشود.
به ترتیب تاریخ:
۱. «برای آلینا» (Für Alina) اولین کار بر اساس این تکنیک بود که پارت آن را در سال ۱۹۷۶ به پایان رساند، در همان سال هم در شهر زادگاهش تالیم آن را به اجرا گذشت و به صورت رسمی از «تینتینابولی» سخن گفت. «برای آلینا» قطعهای به شدت مینمیال و از لحاظ ساختار موسیقایی ساده است که برای یک پیانو نوشته شده. قطعهای با سکوت و یا به عبارت بهتر با وقفههایی طولانی و تاکیدهای ناقوس مانند کلاویههای پیانو پس از پایان جملهها، که امروز به عنوان نمادی از مینیمالیسم در موسیقی کلاسیک شناخته میشود.
بشنوید: بخشهایی از قطعه برای آلینا
۲. اثر بعدی «کانتوس به یادِ بنجامین بریتن» (Cantus in Memory of Benjamin Britten) در سال ۱۹۷۷ ساخته شد. یک کانن۶کوتاه که پارت آن را برای ارکستر زهی و ناقوس نوشته بود. این قطعه در اصل مرثیهای برای مرگ «بنجامین بریتن» (Benjamin Britten) موسیقیدان بزرگ انگلیسی- درگذشته در سال ۱۹۷۶- است. یک موسیقی حجیم با صداهای در هم تنیده و تکراری که همه حول صدای ضربهای منظم ناقوس شنیده میشوند.
بشنوید: قطعه کانتوس به یاد بنجامین بریتن
۳. پارت، «فراترس» (Fratres) را در سال ۱۹۷۷ ابتدا برای یک کوئینتت (ارکستری متشکل از ۵ ساز) زهی و یک کوئینتت سازهای بادی نوشت. اما در سالهای بعد ورسیونهای متعددی را برای این قطعه به نگارش درآورد. کوارتت ساکسوفون، دونوازی ویولن و پیانو، دونوازی ویولا و پیانو، کوارتت زهی و دونوازی ویلونسل و پیانو تنها بخشی از نگارشهای متنوع برای این قطعه است.
بشنوید: بخشهایی از قطعه فراترس
۴. «لوح سفید» (Tabula Rasa) را پارت در سال ۱۹۷۷ برای دو ویولن، ارکستر زهی و پیانو نوشت و آن را به «گیدون کرمر» (Gidon kremer) یکی از نوازندگان برجستهی ویولن و از اجراکنندگان اصلی آثارش تقدیم کرد.
بشنوید: بخشهایی از قطعه لوح سفید
۵. «آینه در آینه» (Spiegel im Spiegel) را پارت در سال ۱۹۷۸ برایِ دوئت ویولن و پیانو نوشت. هر چند که در سالهای بعد ویولا و ویلونسل را جایگزین ویولن کرد. این قطعه در کنار «برای آلینا» به عنوان دو سمبل مینیمالیسم مطرح هستند. «آینه در آینه» در نام خود اشاره به تکرار بینهایت تصویر در دو آینهی روبروی هم قرار گرفته دارد. اتفاقی که در خود موسیقی پارت در این قطعه نیز مشهود است، تنها جملهی نواخته شده با پیانو در این قطعه بیش از دویست بار در کل قطعه تکرار میشود.
سه قطعهی «لوح سفید»، «کانتوس به یاد بنجامیت بریتن» و «فراترس» را نشر ایسیام در سال ۱۹۸۴ در آلبومی با عنوان «لوح سفید» (Tabula Rasa) و با همکاری نوازندهی سرشناس پیانوی جز، کیت جرت (Keith Jarret) و گیدون کرمر، نوازندهی شهیر ویولن و با همراهی ارکستر ایالتی اشتوتگارت، ارکستر مجلسی لیتوانی و ویلنوسل نوازان ارکستر فیلارمونیک برلین، منتشر ساخت. مانفرد ایشر، مدیر نشر ایسیام داستان شکلگیری آلبوم را اینگونه مطرح میسازد: «من آروو پارت را از اولین سمفونیهایش میشناختم. تابولا رازا را برای اولین بار در حین رانندگی از اشتوتگارت به مونیخ از رادیو ایروان شنیدم. این اثر چنان شوکی به من وارد کرد که مجبور شدم در باند ایست اضطراری بایستم تا حواسم پرت نشود. فردای آن روز با تلفن به رادیو سعی کردم اظلاعات بیشتری کسب کنم. بلاخره هم پارت را پیدا کردم هم گیدون کرمر را – که قبل از مهاجرت به وین آثار پارت را در تالین اجرا کرده بود. من به آنها پیشنهاد کردم که به «بال» (Ball) بیایند، جایی که در چهار ساعت این صفحه ضبط شده است.»۷
ایسیام قطعات «برای آلینا» و« آینه در آینه» را نیز در سال ۱۹۹۹ در آلبوم «آلینا» (Alina) منتشر ساخت که در آن سه برداشت از «آینه در آینه» و دو برداشت متفاوت از «برای آلینا» را میشنویم.
پانوشتها
۱. موسیقی آتونال به قطب مخالفِ موسیقی تونال اطلاق میشود. در موسیقی تونال یک نتِ مبنا وجود دارد که در کل قطعه دارای وجههای تاکیدی و وزنی بیشتر از سایر نتها است که همین خصوصیت باعث شکلگیری رنگ و لحن در موسیقی میگردد. موسیقی آتونال ارزشی یکسان برای همهی نتها قائل است و از تمام آنها در طول یک قطعه به یک میزان استفاده میشود.
۲. مدهای کلیسایی گامهای متداولی برای خواندن سرودهای گرگوریایی در کلیسای قرون وسطی بود. این مدها پایه و اساس موسیقی غرب قبل از پیدایش گامهای ماژور و مینور و پدیدآمدن پولیفونی در موسیقی غرب بودند.
۳. دگر صدایی یا هتروفونی حالتی میان تکصدایی (Monophony) و چند صدایی (Polyphony) است؛ به این صورت که یک خط ملودی توسط چند ساز (یا چند شخص) با تزئینات و برداشتهای گوناگون به صورتِ همزمان اجرا میشوند.
۴. سریالیسم یا روشِ دوازده نتی شیوهای از آهنگسازی آتونال است که آرنولد شوئنبرگ در شکلگیری آن نقش مهمی داشت. در این شیوه یک نت را تنها هنگامی میتوان تکرار کرد که قبلش از تمام نتهای دیگر استفاده کرده باشیم.
۵. فوگ روشی پیچیده از آهنگ سازی دوران باروک است که باخ آن را به کمال رساند. شیوهای مبتنی بر ریاضی که در آن چند ملودی با میزان فاصلههای زمانی مشخص از یکدیگر نواخته میشوند. فوگ یکی از نشانههای موفق موسیقی چند صدایی در موسیقی کلاسیک غرب است.
۶. کانُن در موسیقی به قطعهای گفته میشود که در آن یک ملودی برای دو یا چند ساز نوشته میشود و نوازندگان آن را به نوبت با فاصله چند میزان از هم اجرا میکنند.
۷. نقل قول از اینجا
ممنون.
بسی استفاده کردیم.
من از این موسیقی دان فقط قطعه برای الینا رو گوش دادم و اندک اطلاعاتی در موردش داشتم این مقاله خیلی کمک کرد تا به دنیا و حس و حال موسیقی دان و کارهایش نزدیک شوم.
مرسی واقعا استفاده کردم.عالی
در واقع توی کل مقالات نوشته شده تو این سایت از همه بهتر بود و حرفی برای گفتن داشت.ممنون
به درد بخور بود ، مرسی
ممنون از مطالب خوب و نابی که می گذارید. در وبسایت های ایرانی حوزه موسیقی نگاه خاص و جدیدی که دارید مایه امیده..
نقل قولی از آروو پارت در همین زمینه پیدا کردم که بد نیست به اشتراک بگذارم:
Tintinnabulation is an area I sometimes wander into when I am searching for answers – in my life, my music, my work. In my dark hours, I have the certainty that everything outside this one thing has no meaning. The complex and many-faceted only confuses me and I must search for unity. What is it, this one thing, and how do I find my way to it? Traces of this perfect thing appear in many guises – and everything that is unimportant falls away. Tintinnabulation is like this. Here I am alone with silence. I have discovered that it is enough when a single note is beautifully played. This one note, or a silent beat, or a moment of silence, comforts me. I work with very few elements – with one voice, with two voices. I build with the most primitve materials – with the triad, with one specific tonality. The three notes of a triad are like bells. And that is why I called it tintinnabulation.
Arvo Pärt, liner notes
بازتاب: لمنتاته از آروو پارت: سرودی برای روح مرد محتضر | موسیقیدان، اخبار موسیقی ایران و جهان