پیمان یزدانیان و حسام اینانلو کنسرتی را با عنوان «دیالوگ» در قالب جشنواره موسیقی فجر در تالار وحدت به روی صحنه بردند که مانند بسیاری از اتفاقات سالهای اخیر در اتمسفر موسیقی ایران تاکیدی مجدد بر حفرهها، خامدستیها و نگرش تقلیلگرایانه به موسیقی تلفیقی بود.
پیمان یزدانیان را دوستداران موسیقی با آهنگسازیهای با کیفیتش برای فیلمهای سینمایی و تبحرش در نوازندگی پیانو میشناسند. حسام اینانلو نیز از نوازندگان جوان کمانچه است که تجربیات متنوعی در همنوازی کمانچه با سازهای بومی – مقامی ایران و دیگر سازهای فولکلوریک نقاط دیگر جهان دارد.
از پرفرمنس درخشان پیمان یزدانیان با تکنوازی پیانو در بخش ابتدایی کنسرت که بگذریم به قسمت دوم و اصلی اجرا که دوئتی برای پیانو و کمانچه بود میرسیم. اجرایی که طبق گفتههای اینانلو طرحش بر اساس همنوازیهای یک سال گذشته میان این دو هنرمند شکل گرفته بود.۱ اجرایی که قرار بود در فواصل نسبتاً مشترک میان ردیف موسیقی دستگاهی و گامهای موسیقی غربی باشد. ۲ اما سوال اینجا است که این دو هنرمند تا چه حد توانستند در این مرزهای مشترک دست به آفرینش موسیقی و در مرحلهای پایینتر به یک همنوازی دلنشین برسند؟
عکس از یلدا ذبیحی از سایت موسیقی ما
امروز دیگر زمانهی شعف برای نشاندن دو ساز غربی و شرقی در کنار یکدیگر نیست. از هیجان برقراری دیالوگ میان موسیقی شرق و غرب نیم قرن گذشته است. پنجاه سال پیش لوید میلر (Lloyd Miller) سازهای ایرانی را در کنار سازهای غربی در قالب موسیقی جز یا آن چیزی که خود به آن «جز شرقی» میگفت به کار برد. تجربیات سه دههی اخیر در موسیقی جهان نیز مملو از همنشینی سازهای شرقی در قالب ارکستراسیونهای فیوژن، جز، ورلد موزیک و حتا موسیقی کلاسیک بوده است. حتا در فضای رخوتناک موسیقی ایران نیز با تمام کاستیهایش به اثری همچون «تمامِ تو» ساخته هوشیار خیام برمیخوریم که با یک طرح منسجم، ساز نی و امکانات موسیقی دستگاهی ایران را در کنار پیانو مینشاند و به چنان روحی یگانه در کل اثر میرسد که به سختی حتا میتوان نام آن را تلفیق گذاشت.۳ اما اتفاقی که در اجرای مورد نظر افتاد این بود که نه یزدانیان و نه اینانلو با وجود یکسال همنوازی و اتود زدن بدون داشتن ایدهای مشخص و یا پیرنگی برای تعریف اجرایشان در مرزهای آن، دست به تداخل اصوات زدند. هیچ درک مشترکی میان دو نوازنده و جهان غریب موسیقاییشان وجود نداشت و تنها هر یک سعی در اجرای موسیقی خود و تلاش برای نزدیک شدن به فضای موسیقی نوازندهی دیگر داشتند.
نوازندهی کمانچه گویا از تواناییهای ساز آرشهای خود در جهت فضاسازیهایی که مینواست اجرا را به دامنهی شنیداری موسیقی اتمسفریک نزدیک کند بیگانه بود و در تمام طول اجرا به تکرار بیمحابای موتیفهای شنیده شدهی دستگاههای موسیقی ایران پرداخت. پیمان یزدانیان هم که خود را در قسمت دوم به طور کامل در سایهی نوازندهی کمانچه قرار داده بود گویا علاقهای به سیر در گوشههای موسیقی ایرانی نداشت؛ جز در چند لحظهی کوتاه که آنهم بیشتر در فرم سوال و جواب دو ساز اتفاق میافتاد. اتفاقی که کلیشهی گلهای مرتضی محجوبی را زنده میکرد.
نکتهی دیگری که مشهود بود تمایل دو هنرمند به اجرای نمایشی بود؛ امری که بر روحِ کل اجرا سایه انداخته بود. تنها در معدود لحظاتی نوازندهها توانستند از لحاظ شدت صدایی (نوانس) به تفاهمی برسند که بتوان حداقل از همنشینی دو ساز اندکی لذت برد. در چندین مورد نیز در حین اجرا حسام اینانلو فیگور پیسیکاتو (زخمه زنی) روی کمانچه گرفت اما بدون آنکه بافت موسیقی یزدانیان را پیدا کند آن را رها کرد و دوباره به سراغ آرشه رفت. آیا بهتر نبود این دو هنرمند نتیجهی تمرینات یک سال اخیر خود را ابتدا در قالب آلبومی منتشر میساختند و پس از صیقل دادن ایدههایشان و گرفتن بازخورد از مخاطبان جدی موسیقی آن را به اجرا میگذاشتند؟
اجرای پیمان یزدانیان و حسام اینانلو قرار بود دیالوگی میان شرق و غرب باشد اما نتیجه به هذیان مدامی شبیه بود که بر ملال مخاطب میافزود. ملالی که انعکاس منطقی ملال موسیقی معاصر ما است.
۱. منبع +
۲. منبع +
۳. اشاره به هوشیار خیام به این دلیل است که او و یزدانیان هر دو آهنگسازان معتبر موسیقی کلاسیک هستند که برداشتی شخصی از این نوع موسیقی دارند. با این حال آثار متعدد شنیدنیای در موسیقی ایران در همنشینی سازهای غربی و ایرانی وجود دارد؛ «موسیقی مازندران» اثر محمدرضا درویشی، «در سایه باد» ساختهی مسعود شعاری و «شهر خاموش» کیهان کلهر از این جملهاند.
*«در سایه باد» از شعاری
عجبا !! در اینکه این نقد نظر شخصی نگارنده است و محترم ، شکی نیست، ولی تعجب بنده اینه که چرا تصمیم گیری در خصوص این اجرا بر عهده شنوندگان و مخاطبان قرار داده نشده و نگارنده نظرش رو اینطور بی محابا به همه تعمیم داده ؟
ضمن اینکه توصیفاتی مانند ” هذیان ” و ” ملال مخاطب !!!!! ” بیشتر ذهن خواننده رو به سمت موضع گیری خصمانه سوق میده تا نقد ادیبانه !!
قضاوت برعهده شنونده است ولی بپذیرید که بنده هم خلاصه یکی از مخاطبان این اجرا بودم.
و اما در مورد کلمات. «هذیان» در برابر واژهی «دیالوگ» به کار رفته که بار معنایی خودش را دارد. دقیقن با همان تصوری که از بیمعنایی هذیان در ذهن داریم. ملال هم یک واکنش روانی و فیزیکی است که تمام انسانها در طول زندگی دچارش شدند و من متاسفانه هنگام این اجرا دچار همین حس عمومی نوع بشر شد. انتخاب این کلمات شاید گزنده باشه(باید هم باشد وقتی عنوان مطلب نگاهی انتقادی به اجرا است) ولی از نظر خودم خصمانه نیست چون برایش استدلال آوردم داخل متن. منظورتون از نقدِ ادیبانه هم اگر تعارف کردن با واژهها و هنرمندان است بنده خصمانه با این گونه نقدها مخالفم.
در پیج فیس بوک خودم و حسام اینانلو جواب تان را خصمانه دادم ام تا اندکی فرق نقد را با یاد داشت نویسی غیر محترمانه دستتان بیاید.با احترام.ملاک روانی و فیزیکی را با ادبیات خودتان جواب دادم